۱۳۹۲/۰۴/۰۹
۱۳۹۲/۰۴/۰۲
آخوند (۲)
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم (سعدی)
به قول بهرام مشیری، وصف روز ایرانی است برای امید بستن به آخوند برای دستیابی به جمهوریت و آزادی.
۱۳۹۲/۰۳/۲۷
زمان
بیشتر کارشناسان پیشبینی میکردند که در این دوره هم نظام به تقلب و دست بردن در رای مردم روی آورد. من هم گمان میکردم رویه دور پیش ادامه پیدا کند، ولی به شکلی حرفهایتر و باورپذیرتر. اما این گونه نشد. در واقع نظام راه دیگری را برگزید که به نظر من یک معنی دارد. مساله اصلی این است که نظام همچنان به دنبال پیگیری برنامه هسته است. به این دلیل که هدفش به دست آوردن توان جنگی اتمی - دست کم به صورت دفاعی - است تا بتواند خود را در برابر یورش فرنگیها نگهدارد. به این معنی که اگر نظام چنگافزار هستهای در دست داشته باشد، غربیها - به ویژه آمریکا و اسراییل - هوس حمله به ایران را از سر به در خواهند کرد و بدین ترتیب بقای نظام تضمین خواهد شد. این یعنی توانایی ایستادگی در برابر فشار جدی خارجی.
از سوی دیگر برای خامنهای و اطرافیانش مهم نیست که چه بر سر مردم میآید و انها تقریبا - به دلیل توهم - مطمین شدهاند که میتوانند فشار داخلی یعنی شورشهای مردمی را - هرچند به سختی - کنترل کرده و سرکوب کنند. برای همین چندان نگران وضعیت اقتصادی کشور یا ارتباط دوجانبه آن با دنیای خارج نیستند. از این دید ایران برای آنها نهایتا به کره شمالی تبدیل خواهد شد.
اما انتخاب روحانی که اصولگرایی میانهرو و با سابقه امنیتی-نظامی است و از افراد نزدیک به رهبر است که به سادگی از فیلتر شورای نگهبان رد شده، در راستای خرید زمان برای ادامه - هرچند موقت - برنامه اتمی است. در واقع با آمدن امثال جلیلی یا قالیباف خطر حمله نظامی و آسیبدیدن زیرساختهای اصلی این برنامه وجود داشت که با آمدن روحانی - به ویژه که به نظر میرسد با رای مردم روی کار آمده - این موضوع دستکم یک تا دو سال و در حالت خوشبینانه - البته برای نظام - تا ۴ یا حتی ۸ سال به تاخیر میافتد. در طی این دوره جمهوری اسلامی میتواند به آشکار یا - همچون گذشته مخفیانه - در راستای رسیدن به هدف نهایی برنامه خود را پیش ببرد.
افزون بر آن این گزینش - به ویژه با اعلام نتایج مربوط به آرای صندوق ۱۱۰ - نشان خواهد داد که علیرغم این که رای رهبری به جلیلی بوده، اما نام روحانی از صندوق به درامده. به گمانم تیم رهبری خواستهاند با این تیر چند نشان را بزنند. نخست آن که وانمود کنند در سال ۸۸ تقلبی در کار نبوده است و رایها خوانده شده، هرچند که نحوه شمارش آرا در این دوره به خودی خود این فرضیه را - که در انتخابات ۸۸ تقلب شده بود - تایید میکند. البته شواهد فراوان دیگری هم برای آن هست. نیز این که همچنان خونخواهی و دادستانی از کسانی که خون مردم را ریختند و ایشان را زندانی و شکنجه کردند پای برجاست. دوم آن که با شادی و پایکوبی انرژی مردمی که گمان میکنند با خوانده شدن رایشان امتیازی به آنها داده شده - در صورتی که خوانده شدن رای یک حق است و نه یک امتیاز، - دست کم بخشی از - انرژی فیزیکی و روانی انباشته در مخالفت با نظام تخلیه خواهد شد. در کنار این گزینه نظام میتواند با خیال راحتتر زندانیهای سیاسی به ویژه موسوی و کروبی را آزاد کند که با وجود رییس جمهور منتخب، آنها دیگر ادعایی نمیتوانند داشته باشند. چهارم این که تیم رهبری بخش زیادی از خرابیها و نابسامانیهای کنونی را گردن دولت احمدینژاد خواهند انداخت و وی را مسوول اصلی قلمداد خواهد کرد. به این ترتیب رهبر تلاش میکند پای خود را از آن ماجراها به آرامی بیرون بکشد.
همه اینها بستگی دارد به آینده کار روحانی. با توجه به آن چه که درباره وی گفتیم اگر وی نتواند در کوتاه مدت به شکل قابل توجهی از مشکلات، به ویژه در مساله هستهای، بکاهد - که خود نیازمند رویارویی با باند رهبری و سپاه است - به زودی برنامهریزی رهبر انقلاب نقش بر آب خواهد شد و مطمینا نتایج مورد نظر وی به دست نخواهد آمد.
شمارش
همین که مردم، فشار خارجی و خرابکاریهای دولت احمدینژاد نظام را به این نتیجه رساند که رای مردم را بشمارد، خود غنیمتی است. اما باید هشیار بود که شادی این برد ما را از ادامه راه غافل نکند.
۱۳۹۲/۰۳/۲۵
۱۳۹۲/۰۳/۲۴
روحانی (۳)
همه اعضای تیم مذاکره کننده هستهای ایران به مدیریت حسن روحانی، بازداشت و زندانی شدند اما وی هیچگاه نه تنها برای آزادی آنها کاری نکرد، بلکه حتی به این مساله اعتراض یا اشارهای هم نکرده است. روحانی را بهتر بشناسید.
۱۳۹۲/۰۳/۲۳
روحانی (۲)
حسن روحانی از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۵ دبیر شورای ملی و از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۰ عضو هیات رییسه مجلس بوده است. در حالی که وی ادعا میکند مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال ۱۹۹۳ و دکترایش را در سال ۱۹۹۸ دریافت کرده است. بامزه اینجاست که هنوز هیچ عکسی پیدا نشده که نشان دهد این «حسن فریدون» دانشگاه کالودونین گلاسکو همان حسن روحانی هست یا فرد دیگری است؟
برای نخستین ایده تاسیس قرارگاه ثاراله را روحانی به عنوان دبیر شورای امنیت ملی مطرح کرد. این قرارگاه همانی است که بیشترین نقش را در سرکوب ۸۸ داشت. نیز در برابر ماجرای کوی دانشگاه ۷۸ شدیدترین موضعها را نسبت به دانشجویان گرفت. وی همچنین جنبش ۸۸ را فتنه خوانده و ۹ تیر را پاسخی به دشمنان نظام دانسته.
از سوی دیگر ستاد عارف هفته پیش اعلام کرد که عدهای با آدرس ایمیل و شماره تلفنهای ستاد وی به هوادارانش پیام دادهاند که عارف به سود روحانی کنارهگیری کرده است! این دیگر عمق سواستفاده و بیاخلاقی است. امروز هم که خبردار شدیم وبسایت خودنویس که به دنبال انتشار مطلبی درباره نیمه پنهان روحانی بوده، هک شده و از کار افتاده است! البته از مینیاتور رفسنجانی، مرد جنایت پیشیه نظام، چیزی بیشتر از این انتظار نمیرفت.
روحانی
کسی که هنوز مدرک دکتراش جای سوال داره، کسی که پیش از این که در دهه ۹۰ میلادی دکتر بشه، در دهه ۶۰ میلادی خودش رو دکتر معرفی میکرده. کسی که در ۱۸ تیر و خرداد ۸۸ و ۹ دی علیه جنبش مردمی موضعگیری کرده. کسی که عملا اصلاحطلب نیست، ولی اصلاحطلبها حاضر شدن نامزد خودشون یعنی «عارف» رو به خاطر این به کنارهگیری وادار کنند. از بس ستاد «روحانی» و دور و بریهاش پیش از اعلام ائتلاف گفتند عارف به سود ما کنار میره و ستاد «عارف» تکذیب کرد، همه سردرگم شده بودند. الان هم رفتن بیانیه مشترک ستاد عراف-روحانی دادن که باز دفتر عارف تکذیب کرده! تازه این مرحله پیش از رایگیری «دولت راستگویان و درستکاران» این آقاست!
این آدم اگر فردا رای آورد، شمایی که براش کف میزنی یا هنوز نتایج اعلام نشده کتک هم میخوری، چه جوری قراره خواستههای شما رو فراهم کنه؟ برنامه شما برای این که وادارش کنی زندانیهای سیاسی رو آزاد کنه یا دست کم راهکاری برای این موضوع بده چی هست؟ حتی همین موضوع هستهای رو چه طور قراره درست کنه وقتی عاغا نمیخواد؟ برنامهاش برای کم کردن تحریم چیه؟ برنامهاش برای کاهش تورم چی هست؟ میدونم هیچ پاسخی ندارید جز این که هر چی باشه از «جلیلی» یا «قالیباف» بهتره. همین؟ آخر استدلال شما برای تعیین سرنوشتتون اینه؟! یعنی از دید شما کردان بده، چون درباره مدرکش دروغ گفته بود، ولی برای روحانی این چیزا اشکالی نداره؟! از همه اینها گذشته، چه تضمینی دارید که همین کار شما فقط ۸ سال دیگه عمر دیکتاتوری جمهوری اسلامی رو زیادتر نکنه؟!
رای انداختن در صندوق وقتی برنامهای واسه بعدش نداری عین همون انقلاب ۵۷ هست که گفتن حالا خمینی رو بیاریم که شاه بره، بعدش خود به خود درست میشه. متاسفانه این گونه نبوده و نیست و نخواهد بود. اگر شاه مونده بود، یک دیکتاتوری بسی بهتر از امروز داشتیم که احتمالا تا به الان هم از میان رفته بود. اما با انقلابی بدون برنامه، عمر دیکتاتوری در ایران - آن هم از بدترین نوعش یعنی دینی - چند دهه افزایش پیدا کرد. برید یک کم هم که شده سرنوشت و داستان جنبشهای اجتماعی رو بخونید. کشورهایی که همین چند دهه گذشته از دیکتاتوری به دموکراسی رسیدند. هیچ کدوم از راه صرفا انداختن رای به صندوق نبوده، اون هم بدون برنامه، نه برای پیشگیری از تقلب، نه برای بعد تقلب و نه برای وقتی که واقعا اسم نامزد شما در بیاد.
این انتخابات و جوش و خروش هوادارن رای دادن به روحانی متاسفانه من رو به یاد عملیات کربلای ۴ میاندازه. عملیاتی که میدانستند لو رفته، ولی خمینی با خودخواهی تمام دستور داد انجامش دهند و متاسفانه به یک فاجعه تبدیل شد. نه تنها بسیاری کشته و زخمی شدند، بلکه هیچ نتیجهای هم به دست نیامد.
۱۳۹۲/۰۳/۲۲
بهاصطلاح
این جوری که پیش میره، کمکم جریان اصلاحطلبی به جریان «بهاصطلاحطلبی» تبدیل میشه! به ویژه از وقتی که عارف (طیف راست اصلاحطلب) به سود روحانی (اصولگرای میانهرو) کنار رفت و و نظر خاتمی و شرکا هم همین بود.
۱۳۹۲/۰۳/۲۱
برنامه (۲)
در نوشته پیش درباره اهمیت برنامهریزی گفتم که موضوع اصلی رای دادن یا ندادن نیست، بلکه داشتن برنامهای برای پیگیری مطالبات مدنی در راستای رسیدن به آزادی و دموکراسی است. این سردرگمی در میان شهروندان ایرانی در انتخابات پیش رو، مدیون اپوزوسیون ناکارامد ماست که حتی نمیتواند مردم را بر روی یکی از گزینههای مشارکت یا تحریم متحد کند. دلیل اصلی هم همان گونه که اشاره شد، نداشتن برنامه است.
اول این که خود نیروهای اپوزسیون نمیتوانند یا نمیخواهند علی رغم دیدگاه مخالف، بر سر یک استراتژی واحد متحد شوند. دوم این که به دلیل اشتباههای فراوان در رهبری جنبشهای مردمی، کارایی خود در جذب و راهبری مخاطبان را از دست دادهاند. سوم این که دسترسی آنها به شهروندان، به دست جمهوری اسلامی با سانسور و بایکوت محدود شده و در طی سالیان گذشته، با وجود پیشرفت چشمگیر فناوریهای رسانهای، همبستگی و تلاش جدی برای پدید آوردن راههای ارتباطی مطمئن و فراگیر صورت نگرفته است.
نگاهی بیندازید به برنامهریزی اصلاحطلبان
در انتخابات پیش رو
- نیروهایی که امروزه شدهاند تنها بخشی از مخالفان نیمبند که امکان حضور در انتخابات را دارند. اول این که تا مدتها معلوم نبود که میخواهند در انتخابات شرکت کنند یا نه. بعد مشخص نبود که نامزد اصلی آنها کیست. وقتی هم که هاشمی آمد، آن قدر دیر شده بود که که زمانی برای شکلگیری یک حرکت اعتراضی در پاسخ به رد صلاحیتاش نماند. بماند که هاشمی چه اندازه انتخاب نامطلوبی است و فقط به صرف گزینه بد در برابر بدتر، مردم میخواستند او را بیاورند. این هم بماند که اعتراض روی رد صلاحیت بسی سادهتر و عملیتر از اعتراض به نتایج است. چون حتی وقتی مطمئن هستیم که تقلب شده، به دلیل نبود سامانههای مدنی و دادگستری بیطرف در ایران، پیگیری و اثبات قانونی تقلب سختتر است. اما روی رد صلاحیت که یک ماجرای آری یا نه بود، خیلی بهتر میشد بسیج عمومی راه انداخت.
اکنون هم که یک نامزد اصلاحطلب (عارف از طیف راست اصلاحطلبی) و یک نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان (روحانی که عملا یک اصولگرای میانهرو است) به میدان آمده، بگذریم که تبلیغات موثر و فراگیر نداشتند و در مناظره و فیلمهای مستند انتخاباتی هم حتی در چارچوب تحمیل شده، چنگی به دل نمیزدند، اما از همه بدتر که نمیتوانند ائتلاف کنند. در روزهای گذشته ستادها و هواداران روحانی بارها اعلام کردهاند که عارف به سود روحانی کنار خواهد رفت، در حالی که این موضوع بارها از سوی عارف رد شده است. یعنی هنوز هم در دقیقه ۹۰ معلوم نیست که برنامه چیست و این همه سردرگمی در کار این گروه دیده میشود. اینها حتی یک ارگان رسمی آنلاین ندارند که بشود از روی آن مطمئن شد کدام خبر درست است. هر خبرگزاری یک چیزی میگوید و در مقابل دیگری تکذیب میکند. به هر حال تا به این لحظه تارنمای دکتر عارف هنوز خبری مبنی بر کنارهگیری نزده که هیچ بلکه آخرین نوشته رد کردن خبر ائتلاف است!
به گذشته که نگاه کنیم میبینم که همان داستان انتخابات ۸۸ که نیروهای اپوزوسیون بیبرنامه بودند و با این که میدانستند احتمال زیادی برای تقلب هست، هیچ برنامه ویژهای برای پیشگیری از آن و پیگیری مطالبات پس از آن نداشتند. اگر جنبش خودجوش مردم نبود که همان اعتراضها هم شکل نمیگرفت. بگذریم که به دلیل نبود رهبری مناسب جنبش فروکش کرد و عملا به نتیجه نرسید. امیدوارم فراخواندن مردم به شرکت دوباره در انتخابات آنها را دوباره گوشت قربانی دم توپ نظام نکند، آن هم بدون برنامه که سرانجامی هم نداشته باشد.
۱۳۹۲/۰۳/۲۰
برنامه
دوستانی که با این شور و حرارت از لزوم رای دادن سخن میرانند، نه همه، اما بیشترشان کسانی هستند که به جز همین رای به صندوق انداختن، هیچ کار دیگری برای ایجاد تغییر در روند سیاسی کشور نمی کنند. اینها همانهای هستند که به این بازی نابرابر اعتراضی ندارند، حرفشان این است که در همین بازی شاید بشود کمتر باخت. بنابراین در بازی که نظام برایشان درست کرده و قانونش را خودش وضع کرده و حتی آن قانون را هم رعایت نمیکند و دست به تقلب میزند، هر چند وقت یک بار شرکت میکنند، بدون آن که هیچ دلیل یا برنامه یا تضمین حداقلی برای رسیدن به نتیجه مطلوب داشته باشند. تازه برای دیگران به ویژه تحریمیها هم پشت چشم نازک میکنند که چرا شما به فکر آینده کشور نیستید؟! این دوستان فراموش کردهاند که به دلیل بیعملی کسانی چون ایشان، سطح خواستههای انتخاباتی - با استدلال گزینش پیاپی بد در برابر بدتر - چنان پایین آمده که در دورهای بعدی ناگزیر از رای دادن به قاتلان زنجیرهای و بازجویان شکنجهگر خواهند بود (این را ببینید).
خیلی از این دوستان در انتخابات ۸۸ یا ایران نبودند یا اگر بودند، هیچ هزینه و ریسکی جز همین رای دادن متحمل نشدهاند. من از کسانی هستم که در آن انتخابات شرکت کردم. ۴ ساعت زیر آفتاب بودیم تا رسیدیم به صندوق. در همان زمان پیامکهای نامزدهای مورد علاقه ما را قطع کرده بودند و ناظرهایشان را در بسیاری از صندوقها راه نمیدانند. افراد زیادی هم بیرون شعبهها منتظر رسیدن تعرفه از وزارت کشور بودند که هرگز نرسید. هنوز انتخابات تمام نشده بود که از یک سو، نتیجه به نام نامزد مورد تایید نظام اعلام شد، آن هم با درصد بالا و مشخصی از رای و از سوی دیگر به دفترها و ستادهای انتخاباتی نامزدهای رقیب (موسوی و کروبی) حمله شد و بسیاری از نیروهای فعال دستگیر شدند. هنوز شب به صبح نرسیده آمار رسمی هم اعلام شد. من در کمال حیرت تا به صبح نتایج را دنبال میکردم میدیدم که آمار به صورت خطی و با نسبتی ثابت به سود احمدینژاد در حال بالا رفتن است. از آن طرف میشد دید که رای باطلهای در آمارها نیست. از طرف دیگر تعداد رای رضایی از یک جا به بعد کاهش یافت! داستان و جزییات را خودتان میدانید و موضوع بحث ما نیست.
پس از شوک ۲۴ ساعت اول، مردم به خیابان آمدند و درگیریهایی در هفته نخست روی داد که از هفته دوم بسیار خونین شد. من هم در نوشتن شعار روی دیوار و درست کردن و پخش اعلامیه، اطلاعرسانی از راه ایمیل و وبلاگنویسی شرکت داشتم. برخی از این کارها ریسک بالایی داشت، اما دلخوش بودم که در راه رسیدن به خواستههای انسانی گام برمیدارم. ولی متاسفانه رهبران جنبش نه روزهای پس از انتخابات را پیشبینی کرده بودند و نه برنامهای برای هدایت مبارزه سیاسیشان داشتند. برای همین با وجود این که نظام هم از جنبش مردم و دست کم بزرگی اندازه آن غافلگیر شده بود، فرصتهایی که با حضور خودجوش میلیونی مردم به دست آمده بود، نه تنها به سادگی از دست رفت، بلکه شمار فراوانی از زندانیها و زخمیها و کشتهها و کسانی که به شکلهای گوناگون آسیب دیدند، بر جای ماند. از همه اینها بدتر، امید به تغییر مسالمتامیز یا کمخشونت را شست و از سوی دیگر، همبستگی و اتحادی که خود به خود جمع در گردهمآییهای مردمی جمع شده بود را با خود برد.
چهار سال یک بار رای دادن در انتخاباتی که هر نامزدی نمیتواند در آن شرکت کند، اگر صلاحیتاش هم تایید شود، باید به همه اصولی که امروزه باعث مشکلات کشور است باور داشته باشد، با این وجود هر حرفی را هم نمیتواند بزند و اصولا تریبونی نیست که بزند. پس از همه اینها هم معلوم نیست رایها خوانده شود و آنی که مردم از میان همین فهرست دستچین شده خواستهاند بیرون بیاید. امیدواری چیز خوبی است، اما واقعبینی حیاتی است.
امیدواری بدون برنامه یعنی خوشخیالی و با آن به جایی نمیتوان رسید، همان گونه که چهار سال پیش با وجود هزینه زیادی که مردم دادند، به جایی نرسیدند و تازه اوضاع کشور بسی بدتر هم شد. این خوشخیالی است که در این انتخابات شرکت میکنیم، فوقش تقلب میشود و در آن صورت ۴ سال صبر میکنیم و دوباره شانسمان را امتحان میکنیم، شاید این بار تقلب نشود یا نامزد واقعی ما، اتفاقی نامش در میان فهرست نهایی باشد! از همه اینها بدتر این است که دوباره مانند ۴ سال پیش، هیچ برنامهای پیشبینی نشده که اگر رایتان را دوباره خوردند میخواهید چه کنید؟! باز هم میخواهید مانند سال ۸۸ تا چند هفته هاج و واج بمانید؟ فراموش نکنید که نظام با توجه به غافلگیری دور پیش، نه تنها خود را آماده کرده، بلکه بسی مجهزتر و مجربتر هم شده است.
چهار سال یک بار رای دادن در انتخاباتی که هر نامزدی نمیتواند در آن شرکت کند، اگر صلاحیتاش هم تایید شود، باید به همه اصولی که امروزه باعث مشکلات کشور است باور داشته باشد، با این وجود هر حرفی را هم نمیتواند بزند و اصولا تریبونی نیست که بزند. پس از همه اینها هم معلوم نیست رایها خوانده شود و آنی که مردم از میان همین فهرست دستچین شده خواستهاند بیرون بیاید. امیدواری چیز خوبی است، اما واقعبینی حیاتی است.
امیدواری بدون برنامه یعنی خوشخیالی و با آن به جایی نمیتوان رسید، همان گونه که چهار سال پیش با وجود هزینه زیادی که مردم دادند، به جایی نرسیدند و تازه اوضاع کشور بسی بدتر هم شد. این خوشخیالی است که در این انتخابات شرکت میکنیم، فوقش تقلب میشود و در آن صورت ۴ سال صبر میکنیم و دوباره شانسمان را امتحان میکنیم، شاید این بار تقلب نشود یا نامزد واقعی ما، اتفاقی نامش در میان فهرست نهایی باشد! از همه اینها بدتر این است که دوباره مانند ۴ سال پیش، هیچ برنامهای پیشبینی نشده که اگر رایتان را دوباره خوردند میخواهید چه کنید؟! باز هم میخواهید مانند سال ۸۸ تا چند هفته هاج و واج بمانید؟ فراموش نکنید که نظام با توجه به غافلگیری دور پیش، نه تنها خود را آماده کرده، بلکه بسی مجهزتر و مجربتر هم شده است.
موضوع امروز ایران یک رای نیست که شما هر ۴ سال بیندازی در صندوق یا نیندازی. مساله بسی فراتر و پیچیدهتر از این است. در نتیجه بسی بیشتر باید کار کرد، فعالیت کرد، نقشه کشید، برنامه داشت و اجرا کرد تا
آینده را به خوبی رقم زد. خیال خودتان را خوش نکنید که برای تغییر سرنوشت مملکت، تنها کار و مهمترین کار همین رای دادن و انتخابات فرمایشی/نمایشی است. متاسفانه بخش بزرگی از اپوزسیون، درست مانند جلیلی، از فرصت و ظرفیت فقط واژگانش را یاد گرفته، نه مفهوم و کاربردش را! فروکاستن سرنوشت ایران به روند قهقرایی انتخابات نمایشی، نادرست و غیراخلاقی است.
اسلام ناب
یکی به این جلیلی بگه که این «اسلام ناب» که تو میخوای در سیاست خارجی اجرا کنی، حتی عربستاناش هم الان چنین چیزی نداره و داره از دیپلماسی غربی برای پیشبرد ایدههاش استفاده میکنه.
اطلاعرسانی
مهمترین چیزی که هم اکنون برای راهاندازی و راهبری یک جنبش مدنی دموکراتیک و آزادیخواهانه در ایران نیاز داریم، یک راهکار برای اطلاعرسانی همگانی است که از دسترس فیلتر و سانسور به دور باشد و بتواند پیامها را برای هر کسی در هر جای ایران برساند.
۱۳۹۲/۰۳/۱۸
آینده
هیچ ایرانی و در حالت کلی هیچ انسان شریفی دوست ندارد که ایران یا هر کشور دیگری آیندهای بد داشته باشد. ولی متاسفانه با وضع کنونی، آینده خوشایندی در انتظار کشور نیست. با توجه به برایند نیروهای درونی و بیرونی حالتهای ممکن اینها هستند:
۱. کره شمالی شدن
این حالت هنگامی روی میدهد که ارتباط داخل با خارج خیلی ضعیف شود. این کار از طریق سانسور رسانهها، پارازیت روی ماهوارهها، فیلترینگ اینترنت، سختتر کردن بازگشت ایرانیها به ایران و به ویژه از راه تحریمهای بینالمللی در حال رخ دادن است. از سوی دیگر عامل امنیتی-نظامیتر شدن سیاست و اقتصاد و از میان رفتن اعتماد در اجتماع آن را تسریع میکند. داشتن سلاح هستهای هم آن را تکمیل خواهد کرد. هرچند رهبر دوست دارد که ایران را به این سو ببرد، ولی برای رسیدن به جایگاهی مانند کره شمالی، با موانع بسیاری روبرو است. از یک سو عدم دستیابی به سلاح هستهای تا به امروز و لو رفتن تلاشهای ج.ا. در این راستا کار را خراب کرده و از سوی دیگر با باز بودن مرزها و رسانهها - به صورت نسبی - مردم ایران آن اندازه از دنیای خارج بیخبر نیستند که بتوان چنین پروژهای را به سادگی اجرا کرد. افزون بر اینها درصد بالای تحصیلکردهها و دانشگاهرفتهها در ایران و نیز ارتباط بسیاری از ایرانیان مقیم خارج با بستگان و خویشانشان در ایران، این کار را بیش از پیش سخت خواهد کرد.
۲. عراق-افغانستان شدن
این وضعیت به صورت مشابه در ایران ممکن است پیش آید، ولی نه در حد و اندازههای این دو کشور. از یک سو ایران بسی بزرگتر و نیرومندتر از عراق و افغانستان پیش از یورش غربیهاست و از سوی دیگر آنها دوست ندارند خود را گرفتار هزینههای سنگین یک دریگیری تمام عیار کنند. در کنار اینها اسراییل هم فقط توانایی زدن ضربات محدود - و هرچند موثر - به برنامههای هستهای و نظامی ایران را دارد. آمریکا هم اگر در این راه اسراییل را یاری کند، در همان حد جنگ از راه دور خواهد بود. با این حال این حملهها و پیامدهای آن، حتی بدون اشغال هم میتواند فاجعهبار باشد. به این صورت که اگر سامانههای اصلی تامین انرژی و خطوط ارتباطی و کارخانههای تولیدی برای از کار انداختن توان پاسخگویی ایران هدف قرار بگیرند، کشور از نظر فناوری به دههها پیش باز خواهد گشت و عملا زندگی روزمره در ایران فلج خواهد شد. در این حالت امکان به وجود آمدن حالت شماره ۳ بسیار بالا میرود.
۳. لیبی-سوریه شدن
به دلیل فشارهای اقتصادی که از حدی گذشته یا اقدامات تحریکامیز امنیتی-نظامی حکومت، ممکن است هرج و مرج روی دهد. مدتهاست که کاسه صبر مردم از بیکفایتی، فساد، و خیانت این نظام لبریز شده، اما هنوز به نقطه انفجار نرسیده است. رخدادهای ۸۸ نشان داد که مردم چه اندازه از این سیستم به تنگ آمدهاند. به هر دلیلی که هرج و مرج پیش بیاید، اول این که بر خلاف جنبش ۸۸، نه تنها بیشتر از سوی طبقات متوسط به پایین اجرا خواهد شد، بلکه خواسته آن سیاسی نبوده و بیشتر بر سر منافع اقتصادی محلی و گروهی خواهد بود. به هر حال احتمال زیادی وجود دارد که این جریان به جنگهای داخلی بیانجامد. در این حالت مطمینا دخالت بیگانگان - که در پی سواستفاده از این موقعیت به ویژه در راستای تجزیه ایران و خلاص شدن از شر یک ایران قدرتمند مزاحم در منطقه هستند - کار را بدتر خواهد کرد. این دخالت میتوانند مانند لیبی با حملات نظامی محدود باشد یا مانند سوریه با رساندن سلاح و گسترش سیاستهای تجزیهطلبانه و تفرقهانگیز. این گزینه بدترین حالتی است که میتوان انتظار داشت و متاسفانه با روند کنونی محتملترین هم هست.
۴. آزاد شدن و برقراری دموکراسی
متاسفانه با روندی که دولت ایران از یک سو و کشورهای قدرتمند از سوی دیگر در پیش گرفتهاند، این گزینه کمترین بخت ممکن را دارد. به ویژه که روز به روز به انحطاط اخلاقی و اجتماعی مردم نیز - به دلیل فشارهای اقتصادی و امنیتی و گسترش فقر و فساد - افزوده میشود و اگر هم نظام جمهوری اسلامی روزی به دلیل کشمکشهای درونی یا فشار و تلنگر بیرونی فروپاشی گردد، تا آن روز چنان بلایی بر سر مردم آورده که به احتمال زیاد وضعیت شماره ۳ یعنی لیبی-سوریهای شدن ایران پیش خواهد آمد. بنابراین اهمیت نیاز روزافزون ما برای چارهاندیشی در راه کنار زدن این نظام و دستیابی به یک سیستم حکومتی دموکراتیک و سکولار بیشتر دیده میشود.
پینوشت: این نوشتار در راستای سه نوشته پیش در (۱) و (۲) و (۳) آمده است.
پینوشت: این نوشتار در راستای سه نوشته پیش در (۱) و (۲) و (۳) آمده است.
۱۳۹۲/۰۳/۱۷
کمپوت
اگر عارف شجاعت موسوی رو داره، از همین الان باید مقداری لباس زیر و کمپوت و کنسرو کنار بگذاره که اگر بعد از انتصابات شلوغ شد و مردم ریختن خیابون و عارف حمایت کرد و حصرش کردن، دچار مشکل نشه!
۱۳۹۲/۰۳/۱۶
چرا رای نمیدهم (۳)
در نوشتههای پیش در (۱) و (۲) اشاره کردم که دلیلهای من چیست. امروز به نظرم آمد یکی دو تا را جا انداختهام. یا دستکم از روی آن به اختصار گذشتهام. حتما درباره آرام پختن قورباغه شنیدهاید. اصطلاحی است در سیاست که وقتی به صورت تدریجی بلایی بر سر کسی میآورید و یا چیزی را از او میگیرید، اما چنان به آرامی که خودش نمیفهمد، به کار میرود. در این روش قورباغه را که موجودی خزنده و خونسرد است درون آبی ولرم میگذارند و سپس دمای آب را به آرامی افزایش میدهند. از آنجا که خزنده خود را با دمای محیط وفق میدهد، و این دما هم به آرامی در حال تغییر است، متوجه نخواهد شد که دما از آستانه مناسبش گذشته و کم کم زنده زنده پخته میشود.
روش انتخاب میان بد و بدتر، هنگامی که بارها و بارها تکرار شود و به صورت یک عادت و حلقه بسته در بیاید، عملا همان پختن ملایم قورباغه است. در انتصابات یا همان نمایش انتخاباتی جمهوری اسلامی، این داستان درباره یک سری از رای دهندگان تکرار میشود. تا جایی که همانگونه که پیش بینی میشد، در سال ۸۴ مردم مجبور بودند به یکی از منفورترین شخصیتهای نظام یعنی رفسنجانی (بد) رای بدهند که احمدینژاد یعنی (بدتر) رای نیاورد که در سایه تقلب و البته سوسابقه بیشتر رفسنجانی و عوامفریبیهای موثرتر احمدینژاد و صد البته ناآگاهی بسیاری از مردم به ويژه از طبقه متوسط به پایین، موفق هم نشدند. حال این دوره احتمال دارد کار در دور دوم به انتخاب ولایتی و حداد و جلیلی بکشد. در دورههای بعد هم که باید شاهد انتخاب میان مرتضوی و طائب باشیم!
یک نکته دیگر هم این که حتی با آمدن کسانی چون روحانی یا عارف که بسی کمتر اصلاحطلبند از امثال موسوی و کروبی (که تازه خودشان زمان طولانی خودی بودند و هنوز هم خط امامی هستند)، تنها اتفاقی که میافتد ادامه بیشتر این نظام است. برعکس با آمدن کسی مانند جلیلی یا قالیباف یا ولایتی، عمر این نظام ولایی کاهش مییابد، درست همان گونه که با آمدن احمدینژاد نظام به فروپاشی سریعتر نزدیک شد. من به شخصه فکر میکنم که با توجه به ندانمکاریهای روزمره این نظام و هزینه هنگفتی که هر یک روز بودنش بر ایران تحمیل میکند، آمدن کسی مانند احمدینژاد در کوتاه مدت شاید مشکلات بیشتری فراهم آورد، ولی در درازمدت و با کوتاه شدن عمر نظام، در نهایت به سود کشور خواهد بود. این هم شباهت دیگری است که داستان جمهوری اسلامی و مردم ایران به پختن ملایم قورباغه پیدا کرده است.
نکته پایانی هم این که خامنهای و تیمش این بار خود را برای برخورد با جنبش (به قول خودشان فتنه) آماده کردهاند. آنها تجربه ۸۸ را دارند و تازه این بار کاندیداها هم مدلی نیستند که پشت اعتراض مردم بایستند. تیم سرکوب، هم تمرین داشته و هم نقشه کشیده و به قول معروف سورپرایز هم نخواهند شد. در واقع در سال ۸۸ نه تنها نظام بلکه نامزدهای اصلاحطلب و حتی اپوزسیون هم سورپرایز شد وقتی که جنبش مردمی را دید. در سال ۹۲ نظام دیگر سورپرایز نخواهد شد، اما اپوزوسیون به دلیل بیبرنامگی چرا. تعداد کاندیداها هم طوری است که رایها شکسته شود و روی کسی اجماع نشود. از آن سو مردم هم تجربه ۸۸ را دارند. بسیاری از مردم هم دوست ندارند چماق یا تیر بخورند یا کهریزکی شوند. برای همین بعید است اصولا داستان ۸۸ تکرار شود.
بنابراین به جای این که کار درست را انجام دهیم و این حلقه معیوب و بسته را بشکنیم، همین طوری مردم را به شرکت در انتخابات آن هم تحت هر شرایطی فرانخوانیم. مردم را متوجه کنیم به استفاده از فرصت پیش آمده به نام انتخابات هرچند نمایشی. برای این کار باید برنامه داشت. باید انسجام داشت. اگر رای ندادن و در خانه نشستن بد است، رای دادن و در خانه نشستن هم بد است. مشکل رای دادن یا ندادن نیست، مشکل در خانه نشستن و هیچ کاری نکردن است.
۱۳۹۲/۰۳/۱۵
ناغافل
متاسفانه انقلاب ایران در بدترین زمان ممکن روی داد. در زمانی که کم کم دنیا داشت به سوی دهکده جهانی شدن و عصر ارتباطات پیش میرفت. درست در همین زمان ارتباط ایرانیان عملا با دنیای خارج چنان محدود شد که انگاری این کشور یک جزیره دورافتاده است که از همه جا بیخبر مانده. هم رفت و آمد به فرنگ سخت شد، هم آمدن فرنگیها به ایران. رسانههای چاپی و شنیداری و دیداری هم تحت کنترل و سانسور شدید قرار گرفتند. دسترسی به اینترنت و ماهواره هم به شدت محدود شد.
این که چقدر این انقلاب نحس بود و چه اندازه به کشورمان آسیب زد، باید کتابها درباره آن نوشت. شاهی رفت که دیکتاتور سیاسی بود و به زندگی عمومی و خصوصی مردم کاری نداشت جز مشارکت ندادن دیگران در تعیین سرنوشت کشور از منظر سیاسی. اما خمینی به جایش آمد که همان آزادیهای فردی و اجتماعی را هم از مردم گرفت. شادیهای کوچک و بزرگ جرم و ارتکاب به آن آرزو شد. کشوری که میخواست ژاپن بشود، ترکیه هم که نشد هیچ، دارد کره شمالی میشود. ایران امروز کجا و کره دهه ۵۰ خورشیدی که میخواست ایران دهه ۵۰ بشود!
مثلا دکتر
این تازه فیلم تبلیغاتیاش هست نه یک مصاحبه فیالبداهه! جانوری که فرگشت یافته احمدینژادها و کردانها و حزبالهیهای دیوانه پیشین است. جانورانی که ایران را میخورند و به نابودی میکشانند.
از بس مثلا گفت خودش را کشت! تازه میگوید «وزارت صنعت» نه وزارت صنایع! بعدش برای پیشبرد فناوری رفته در بیابان نمک، جنگل مولا و کنار دریا گشت و گذار میکند. طبق معمول مقداری جبهه و سواستفاده از شهدا را هم در این قرار داده که پیازداغش هم جور شود. این پروفسور درخشان هم همان معادل پروفسور مولانای احمدینژاد است.
جوری از انرژی هستهای سخن میگوید که انگار همه برنامه هستهای ایران از آغاز تا به امروز را یک نفری با یکی دو تا از برو بچ که نصفشان هم شهید شدهاند پیش برده! نتیجه مذاکرات هم که معلوم است، سنگینتر شدن تحریمها در حدی که ایران بیش از پیش فلج شود که آن هم از دید اینها پیروزی است! اینها هنوز در سده ۲۱ میخواهند بساط چفیه و کلاماله راه بیاندازند!
راستی اُپنهایمر و فِرمی هم نماز شبشان قطع نمیشد وقتی روی پروژههای هستهای کار میکردند؟! شورویهای کمونیست چطور؟!
۱۳۹۲/۰۳/۱۴
چرا رای نمیدهم (۲)
در نوشته پیش درباره این موضوع گفتم. با توجه به این که رفسنجانی رد صلاحیت شد، اکنون انتخابات بیشتر از پیش به انتصابات و نمایشی مسخره تبدیل شده است. در این نوشته چند نکته را که به برخی از آنها در نوشته پیش هم اشاره شده بود به صورت چکیده آوردهام:
۱. امید دادن به مردمی که خیلی ناامید هستند بد نیست، اما به شرطی که واقعا امیدی باشد. اگر شما پزشک هستید و میدانید بیمار به احتمال بسیار فراوان جان به در نخواهد برد، باید خیلی بیاخلاق باشید که به وی یا همراهانش امید واهی بدهید. بهترین کار این است که واقعیت موجود را گفت و کاری که مناسب آن است را برای انجام دادن پیشنهاد کرد. در شرایط کنونی، پیشپاافتادهترین کاری که میتوان کرد رای دادن است آن هم در حالی که میدانیم به احتمال ۹۹٪ این رای خوانده نمیشود. این یعنی شانه خالی کردن از انجام کار اصلی که باید انجام داد.
۲. همان گونه که گفتم بسیاری استدلال میکنند که چه رای بدهیم چه ندهیم و چه شمرده شود و چه نشود، چیزی از دست نمیدهیم. در حالی که شاید بخت بسیار کمی باشد که حکومت علیرغم روندی که در طی این سه دهه و به ویژه در گذر ۸ سال گذشته در پیش گرفته، تغییری ایجاد کند و در خلاف جهت آن، رای واقعی مردم را که گزینه بد در برابر بدتر است اعلام نماید. در بند بالا و نوشته پیش گفته شد که بسیار بعید است که خامنهای و نظامش چنین رویکردی داشته باشند. این همه هزینه دادهاند که از دیروز به امروز برسند، چگونه ممکن است همه هزینهها را نادیده بگیرند و برگردند به ۸ سال پیش؟! در ازای آن چه چیز بهتری - با منطق خودشان - به دست میآورند؟ به هر حال در عمل در هیچ یک از ارکان نظام چنین اراده و علاقهای به تغییر رویه یا بازگشت به گذشته دیده نمیشود. بنابراین به احتمال زیاد نامزد یا یکی از نامزدهای رهبر پس از نهایی شدن از سوی وی از پیش برای اعلام نتایج در نظر گرفته شده.
۳. به همان دلیلی که برای رفسنجانی نوشتم، نه عارف و نه روحانی (تازه اگر روحانی را هم به زور کاندیدای متفاوت بدانیم، هرچند که حتی اصلاحطلب هم نیست!) آدمی نیستند که اگر هم مردم به صورت خودجوش خیزشی مانند ۸۸ انجام دادند، پشت آنها بایستند و از جنبش حمایت کنند. هرچند که من بعید میدانم اصولا مردم بخواهند برای چنین کسانی قیام کنند.
۴. من قبول دارم که مشروعیت نظام در ۸۸ از میان رفت. بنابراین رای ندادن در این دوره به معنی مشروعیتبخشی نمیتواند باشد. اما به هر حال اینها آمار رایها و مشارکت را دارند، حتی اگر نتیجه دلخواه خودشان را اعلام کنند. بنابراین این گونه نیست که اگر رای دادیم و شمرده هم نشد، هیچ عوارض جانبی - البته به جز ناامیدی شدید - ندارد. مشکل آن است که این که نظام و رهبر پریشانحالی، که حتی در این برهه خطیر که خود و کشور در آستانه فروپاشی است، دست از ماجراجوییهای زیانبار بر نمیدارند، دچار این توهم شوند که حمایت مردمی را دارند و به این دلیل سیاستهای جنگافروزانه و تحریکامیز خود در منطقه و دنیا را گسترش دهند تا جایی که هم به دلیل ادامه تحریمها و هم به خاطر جنگ محدود یا گسترده کشور به نابودی کشیده شود. به گمان من فرنگیها هم اگر واقعا مشارکت بالای مردم ایران - آمار واقعی نه آن چه که حکومت اعلام میکند - را ببینند، از همراهی مردم ایران با حکومت به این نتیجه خواهند رسید که هم تحریمها را سختتر کنند و هم در نهایت با نامید شدن از اثرگذاری مردم، به گزینه نظامی روی بیاورند.
درباره این که چه کاری باید انجام داد و چاره چیست، در همان نوشته پیش گفتم.
عارف
گفته شده که در انتصابات ۹۲، در واقع یک کاندیدا تایید شده منتها با ۸ چهره (به قول بنیصدر). اگر همه این ۸ نفر واقعا این نظام را قبول دارند و از عملکرد کلی آن دفاع میکنند، حالا چه در ظاهر و چه در باطن، این حرف واقعا درست است. میدانم که کسی چون عارف را باید از دیگران جدا کرد، چون دست کم تا آنجا که ما میدانیم، هیچگاه در پستهای امنیتی یا اطلاعاتی نبوده است. از سوی دیگر تنها کسی است که دکترا و مدرکش واقعا معتبر است و قلابی نیست (به جز ولایتی که حسابش جداست و واقعا آدم ناجوری است). گمان هم نمیکنم از نظر مالی فسادی در کار عارف باشد که اگر بود در زمان وزارت یا معاونتش در دوان خاتمی کله پایش میکردند.
اما دیروز که دیدم در مترو درباره اهمیت پشتیبانی از سوریه و حزباله لبنان صحبت میکرد، حالم حسابی گرفته شد. نه برای عارف، بلکه برای کشوری که درس خوانده استنفوردش هم با این ضریب هوشی بالا، نه تنها باید قیافهاش را زشت کند و به زور تهریشی بگذارد تا خودی به نظر برسد، بلکه باید این گونه حرفهای غیرمنطقی و ضد منافع ملی رهبر دیوانه کشور را تکرار کند. البته در فیلم تبلیغاتیاش هم عارف بارها عنوان کرد که در شهر «مذهبی» یزد و در خانوادهای «مذهبی» و در محیطی «مذهبی» به صورت «مذهبی» بار آمده! من نمیدانم این همه پافشاری بر این مذهبی که همه بدبختیهای اصلی امروز ما از آن است یعنی چه؟
اما دیروز که دیدم در مترو درباره اهمیت پشتیبانی از سوریه و حزباله لبنان صحبت میکرد، حالم حسابی گرفته شد. نه برای عارف، بلکه برای کشوری که درس خوانده استنفوردش هم با این ضریب هوشی بالا، نه تنها باید قیافهاش را زشت کند و به زور تهریشی بگذارد تا خودی به نظر برسد، بلکه باید این گونه حرفهای غیرمنطقی و ضد منافع ملی رهبر دیوانه کشور را تکرار کند. البته در فیلم تبلیغاتیاش هم عارف بارها عنوان کرد که در شهر «مذهبی» یزد و در خانوادهای «مذهبی» و در محیطی «مذهبی» به صورت «مذهبی» بار آمده! من نمیدانم این همه پافشاری بر این مذهبی که همه بدبختیهای اصلی امروز ما از آن است یعنی چه؟
اشتراک در:
پستها (Atom)