۱۳۹۲/۰۷/۲۹

تشنگی

نداشتن آب آشامیدنی در دریاهای آزاد، بسی شگفت‌آور است. این که روی میلیون‌ها تن آب تشنه باشید. اما همه ملوانان می‌دانند که تشنگی کشیدن، بارها بهتر از خوردن از آب دریا است. دانشمندان نشان داده‌اند که با تشنگی کشیدن و بی‌آبی، می‌توان نزدیک به ۷ برابر زمانی که از آب دریا می‌نوشید، زنده بمانید. چرا که کانی‌ها و نمک‌های آب دریا، آب باقی مانده در بدن را بسی زودتر جذب و دفع می‌کند.

در دنیایی که پاسخ بسیاری از پرسش‌ها را هنور نیافته‌ایم و نمی‌دانیم، پناه بردن به برخی پاسخ‌های بیهوده درست مانند آشامیدن آب دریا در تشنگی است. دانش انسان شاید هنوز در برخی زمینه‌ها کاستی‌هایی داشته باشد،‌ اما همیشه به روشنی می‌تواند درباره این که چه چیزی - به احتمال زیاد - پاسخ درست نیست، سخن بگوید. اگر تشنه دانستن هستید، بدانید که این تشنگی را با هر نوشیدنی نمی‌توان برطرف ساخت. 

خرافات و شبه‌ علم را نباید جایگزین علمی که هنوز به آن دست نیافته‌ایم باشد. مثلا اگر بسیاری از پرسش‌ها درباره منشاه هستی و زندگی هست که هنوز علم برای آن پاسخی ندارد، خنده‌دار است که به چیزی روی آورد که ده‌ها سده از آن گذشته و دل‌خوش کرد که دست‌کم جای خالی را با چنین چیز بی‌مورد و نامتناسبی پر کرده‌ایم.


۱۳۹۲/۰۶/۲۷

همان‌ها

این‌هایی که امروز - به حساب خودشان - خیلی معنوی شده‌اند و به سوگ کسانی نشسته‌اند که به دلیل تیراندازی یک روانی جان دادند، دارند مردم را به کلیسا می‌]خوانند که برای روح قربانیان دعا کنند. این‌ها - بیشتر - همان‌هایی هستند که در زمان رای‌گیری به جمهوری‌خواهانی که خود را پشتیبان کلیسا می‌دانند، رای می‌دهند و در زمان رای‌گیری در مجلس علیه محدود یا ممنوع شدن اسلحه عمل می‌کنند.


۱۳۹۲/۰۶/۰۶

این مرز و بوم

ای کاش رضا خان به جای این همه ساخت و ساز و البته مقدار قابل توجه خرابکاری و در یک کلام دیکتاتوربازی که کرد، فقط یک کار می‌کرد. این که درب همه مدرسه‌های دینی و حوزه‌های علمیه را می‌بست و اجازه نمی‌داد که در دبستان و دبیرستان و دانشگاه هیچ دینی به ویژه اسلام آموزش داده شود. هر چه می‌کشیم از دست این دین خرافی و متولیان بدسگالش یعنی آخوندها است که ما را به این روز انداخته. وقتی می‌بینیم خرابکاری‌های آخوند نادانی چون خمینی و اطرافیان بی‌سواد و بی‌وطن‌ش را. این ویدیو را ببینید.

۱۳۹۲/۰۵/۲۵

زد و خورد در مصر

کشتار انسان‌ها همیشه بد بوده و هست. کشتار شهروندان عادی که دیگر خیلی بد است. اما چند تا نکته را هم باید در نظر گرفت. 

اول این که دموکراسی فقط صندوق رای نیست. رای‌گیری فقط یکی از ابزارهای دموکراسی است. آن چه که از صندوق رای بیرون می‌آید دایمی نیست، اگر هم برنده انتخابات با اصول دموکراسی مخالفت کند، باید برکنارش کرد. کاری که دولت مرسی و هواداران‌ش داشتند می‌کردند، محدود کردن آزادی‌ها و برخورد با باورهای مخالف بود. در واقع داشتند اصول دموکراتیک و آزادی‌های مدنی را کم‌کم از میان می‌بردند. در ضمن مرسی و هواداران‌ش اکثریت نسبی داشتند و نه مطلق. انتخابات هم مانند بیشتر کشورهای مشابه، بدون شائبه و مشکل برگزار نشده بود.

از سوی دیگر یکی دیگر از نمودهای اصلی دموکراسی به گفته گاندی رعایت حقوق اقلیت است. از زمان افتادن مبارک تا به امروز بارها در مصر به زنان آن هم در مکان‌های عمومی و به صورت دسته‌جمعی تعرض شده. ده‌ها کلیسا به دست مسلمانان تندرو آتش زده شده. 

افزون بر همه اینها هوادارن مرسی دست به سلاح گرم برده‌اند و تظاهراتی که می‌توانست مسالمت‌آمیز باشد را به خشونت کشیده‌اند. در خبرهای امروز بود که بیش از ده نیروی پلیس در یک کلانتری به دست اسلام‌گراها کشته شده‌اند. در این صورت نمی‌توان یک طرف به قاضی رفت و تنها مقصر این داستان را ارتش مصر دانست. اگر این ارتش در دفاع از سکولاریسم عمل کرده، که به نظر می‌رسد این گونه باشد، کار درستی کرده است. آن گاه فقط در صورتی خشونت به خرج داده شده محکوم است که هدفی غیر از دفاع از خود و از امنیت ملی در برابر اسلامگرایان مسلح داشته باشد.


۱۳۹۲/۰۵/۲۴

سوریه‌ای شدن

به نظر می‌رسد که مصر هم متاسفانه دارد به راه سوریه می‌رود. دهه‌ها دیکتاتوری، حضور نظامی‌ها در پست‌ها و عرصه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، و نیز گستردگی فرهنگ خرافات سنتی و دینی، و از همه بدتر، دست بردن مخالفان دولت (موقت) کنونی به سلاح گرم، کار را به شدت خراب کرده است. چیزی که نشان دهنده نداشتن پایین‌ترین سطح از احترام به باورهای متفاوت و حتی مخالف است. این هم که این کشور به جای داشتن نیروی ضدشورش آموزش‌دیده که فقط امنیت را برقرار می‌کند و نه این که دست به خشونت و خون‌ریزی بزند، برخورد ناشایسته‌ای را در پیش گرفته است.

۱۳۹۲/۰۵/۱۶

کابینه

واقعا معتدل‌تر و میانه‌رو‌تر از پورمحمدی نبود واسه کابینه؟ زن‌ها و قومیت‌ها چه شدند؟ تا حالا هم که ما یک جمله از این آقا نشنیدیم که به معنی و مقصود آن به روشنی معلوم باشد! همه‌ش حرف‌های کلی و دوپهلو.

۱۳۹۲/۰۵/۰۸

و باز هم مصر

متاسفانه دین و خرافات کار خودش را کرده. جامعه‌ای بیمار که نمی‌تواند آزادی نورسیده را تاب بیاورد و احترام متقابل را درک کند. چه اندازه اخباری که از تعرض و تجاوز به زنان در مکان‌های عمومی و آن هم به صورت گروهی می‌رسد، تکان‌دهنده است. آن وقت می‌توان از این جامعه انتظار داشت که به باورهای یکدیگر احترام بگذارند و در یک چارچوب آزاد و قانون‌مند با هم رقابت سالم داشته باشند؟!

۱۳۹۲/۰۴/۱۸

رو

مثل این که رییس جمهور گزینش‌شده کم‌کم داره اون روی اصلی‌ش رو نشون می‌ده. روحانی گفت امام زمان کمک کرد من پیروز بشم و دست دیگری را دیدم که من را آرای را چرخاند و من انتخاب شدم. همان سخنان تکراری و بی‌مایه و عوام‌فریبانه احمدی‌نژاد، شاید با واژگانی نو. آغاز به مشام رسیدن رایحه خوش بنفش خجسته و فرخنده باد!


۱۳۹۲/۰۴/۰۲

آخوند (۲)

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم              دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم   (سعدی)

به قول بهرام مشیری، وصف روز ایرانی است برای امید بستن به آخوند برای دستیابی به جمهوریت و آزادی.


۱۳۹۲/۰۳/۲۷

زمان

بیشتر کارشناسان پیش‌بینی می‌کردند که در این دوره هم نظام به تقلب و دست بردن در رای مردم روی آورد. من هم گمان می‌کردم رویه دور پیش ادامه پیدا کند، ولی به شکلی حرفه‌ای‌تر و باورپذیرتر. اما این گونه نشد. در واقع نظام راه دیگری را برگزید که به نظر من یک معنی دارد. مساله اصلی این است که نظام هم‌چنان به دنبال پیگیری برنامه هسته است. به این دلیل که هدفش به دست آوردن توان جنگی اتمی - دست کم به صورت دفاعی - است تا بتواند خود را در برابر یورش فرنگی‌ها نگه‌دارد. به این معنی که اگر نظام چنگ‌افزار هسته‌ای در دست داشته باشد، غربی‌ها - به ویژه آمریکا و اسراییل - هوس حمله به ایران را از سر به در خواهند کرد و بدین ترتیب بقای نظام تضمین خواهد شد. این یعنی توانایی ایستادگی در برابر فشار جدی خارجی.

از سوی دیگر برای خامنه‌ای و اطرافیانش مهم نیست که چه بر سر مردم می‌آید و انها تقریبا - به دلیل توهم - مطمین شده‌اند که می‌توانند فشار داخلی یعنی شورش‌های مردمی را - هرچند به سختی - کنترل کرده و سرکوب کنند. برای همین چندان نگران وضعیت اقتصادی کشور یا ارتباط دوجانبه آن با دنیای خارج نیستند. از این دید ایران برای آنها نهایتا به کره شمالی تبدیل خواهد شد.

اما انتخاب روحانی که اصولگرایی میانه‌رو و با سابقه امنیتی-نظامی است و از افراد نزدیک به رهبر است که به سادگی از فیلتر شورای نگهبان رد شده، در راستای خرید زمان برای ادامه - هرچند موقت - برنامه اتمی است. در واقع با آمدن امثال جلیلی یا قالیباف خطر حمله نظامی و آسیب‌دیدن زیرساخت‌های اصلی این برنامه وجود داشت که با آمدن روحانی - به ویژه که به نظر می‌رسد با رای مردم روی کار آمده - این موضوع دست‌کم یک تا دو سال و در حالت خوش‌بینانه - البته برای نظام - تا ۴ یا حتی ۸ سال به تاخیر می‌افتد. در طی این دوره جمهوری اسلامی می‌تواند به آشکار یا - همچون گذشته مخفیانه - در راستای رسیدن به هدف نهایی برنامه خود را پیش ببرد.

افزون بر آن این گزینش - به ویژه با اعلام نتایج مربوط به آرای صندوق ۱۱۰ - نشان خواهد داد که علی‌رغم این که رای رهبری به جلیلی بوده، اما نام روحانی از صندوق به در‌امده. به گمانم تیم رهبری خواسته‌اند با این تیر چند نشان را بزنند. نخست آن که وانمود کنند در سال ۸۸ تقلبی در کار نبوده است و رای‌ها خوانده شده، هرچند که نحوه شمارش آرا در این دوره به خودی خود این فرضیه را - که در انتخابات ۸۸ تقلب شده بود - تایید می‌کند. البته شواهد فراوان دیگری هم برای آن هست. نیز این که همچنان خونخواهی و دادستانی از کسانی که خون مردم را ریختند و ایشان را زندانی و شکنجه کردند پای برجاست. دوم آن که با شادی و پایکوبی انرژی مردمی که گمان می‌کنند با خوانده شدن رای‌شان امتیازی به آنها داده شده - در صورتی که خوانده شدن رای یک حق است و نه یک امتیاز، - دست کم بخشی از - انرژی فیزیکی و روانی انباشته در مخالفت با نظام تخلیه خواهد شد. در کنار این گزینه نظام می‌تواند با خیال راحت‌تر زندانی‌های سیاسی به ویژه موسوی و کروبی را آزاد کند که با وجود رییس جمهور منتخب، آنها دیگر ادعایی نمی‌توانند داشته باشند. چهارم این که تیم رهبری بخش زیادی از خرابی‌ها و نابسامانی‌های کنونی را گردن دولت احمدی‌نژاد خواهند انداخت و وی را مسوول اصلی قلمداد خواهد کرد. به این ترتیب رهبر تلاش می‌کند پای خود را از آن ماجراها به آرامی بیرون بکشد.

همه اینها بستگی دارد به آینده کار روحانی. با توجه به آن چه که درباره وی گفتیم اگر وی نتواند در کوتاه مدت به شکل قابل توجهی از مشکلات، به ویژه در مساله هسته‌ای، بکاهد - که خود نیازمند رویارویی با باند رهبری و سپاه است - به زودی برنامه‌ریزی رهبر انقلاب نقش بر آب خواهد شد و مطمینا نتایج مورد نظر وی به دست نخواهد آمد.


روحانی (۴)

این نوشته گفتار خوبی است درباره انتخابات ۹۲. این هم یک تحلیل جالب.


شمارش

همین که مردم، فشار خارجی و خراب‌کاری‌های دولت احمدی‌نژاد نظام را به این نتیجه رساند که رای مردم را بشمارد، خود غنیمتی است. اما باید هشیار بود که شادی این برد ما را از ادامه راه غافل نکند.


۱۳۹۲/۰۳/۲۵

رییس جمهور

درباره روحانی گفتیم (۱) (۲) (۳)، باز هم خواهیم گفت. مهم‌تر از آن این است که مردم از فردای انتخابات فراموش نکنند که خواسته‌های‌شان چه بود. بدانند که برای پیگیری آنها باید روی گزینه برگزیده‌شان فشار بیاورند. مانند فردای بهمن ۵۷ به خانه نروند و همه چیز را به انحصارطلبان نو واگزار نکنند.


۱۳۹۲/۰۳/۲۴

قالیباف

جلیلی و روحانی را گفتیم. این هم از قالیباف. او را بهتر بشناسید.


روحانی (۳)

همه اعضای تیم مذاکره کننده هسته‌ای ایران به مدیریت حسن روحانی، بازداشت و زندانی شدند اما وی هیچ‌گاه نه تنها برای آزادی آنها کاری نکرد، بلکه حتی به این مساله اعتراض یا اشاره‌ای هم نکرده است. روحانی را بهتر بشناسید.


۱۳۹۲/۰۳/۲۳

سبز

بالاخره نظام توانست با یک کاندیدای فاسد رنگ سبز را هم ارغوانی کند.


روحانی (۲)

حسن روحانی از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۵ دبیر شورای ملی و از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۰ عضو هیات رییسه مجلس بوده است. در حالی که وی ادعا می‌کند مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال ۱۹۹۳ و دکترایش را در سال ۱۹۹۸ دریافت کرده است. بامزه اینجاست که هنوز هیچ عکسی پیدا نشده که نشان دهد این «حسن فریدون» دانشگاه کالودونین گلاسکو همان حسن روحانی هست یا فرد دیگری است؟ 

برای نخستین ایده تاسیس قرارگاه ثاراله را روحانی به عنوان دبیر شورای امنیت ملی مطرح کرد. این قرارگاه همانی است که بیشترین نقش را در سرکوب ۸۸ داشت. نیز در برابر ماجرای کوی دانشگاه ۷۸ شدیدترین موضعها را نسبت به دانشجویان گرفت. وی همچنین جنبش ۸۸ را فتنه خوانده و ۹ تیر را پاسخی به دشمنان نظام دانسته.

از سوی دیگر ستاد عارف هفته پیش اعلام کرد که عده‌ای با آدرس ایمیل و شماره تلفن‌های ستاد وی به هوادارانش پیام داده‌اند که عارف به سود روحانی کناره‌گیری کرده است! این دیگر عمق سواستفاده و بی‌اخلاقی است.  امروز هم که خبردار شدیم وبسایت خودنویس که به دنبال انتشار مطلبی درباره نیمه پنهان روحانی بوده، هک شده و از کار افتاده است! البته از مینیاتور رفسنجانی، مرد جنایت پیشیه نظام، چیزی بیشتر از این انتظار نمی‌رفت.


روحانی

کسی که هنوز مدرک دکتراش جای سوال داره، کسی که پیش از این که در دهه ۹۰ میلادی دکتر بشه، در دهه ۶۰ میلادی خودش رو دکتر معرفی می‌کرده. کسی که در ۱۸ تیر و خرداد ۸۸ و ۹ دی علیه جنبش مردمی موضع‌گیری کرده. کسی که عملا اصلاح‌طلب نیست، ولی اصلاح‌طلب‌ها حاضر شدن نامزد خودشون یعنی «عارف» رو به خاطر این به کناره‌گیری وادار کنند. از بس ستاد «روحانی» و دور و بری‌هاش پیش از اعلام ائتلاف گفتند عارف به سود ما کنار می‌ره و ستاد «عارف» تکذیب کرد، همه سردرگم شده بودند. الان هم رفتن بیانیه مشترک ستاد عراف-روحانی دادن که باز دفتر عارف تکذیب کرده! تازه این مرحله پیش از رای‌گیری «دولت راستگویان و درستکاران» این آقاست!

این آدم اگر فردا رای آورد، شمایی که براش کف می‌زنی یا هنوز نتایج اعلام نشده کتک هم می‌خوری، چه جوری قراره خواسته‌های شما رو فراهم کنه؟ برنامه شما برای این که وادارش کنی زندانی‌های سیاسی رو آزاد کنه یا دست کم راهکاری برای این موضوع بده چی هست؟ حتی همین موضوع هسته‌ای رو چه طور قراره درست کنه وقتی عاغا نمی‌خواد؟ برنامه‌اش برای کم کردن تحریم چیه؟ برنامه‌اش برای کاهش تورم چی هست؟ می‌دونم هیچ پاسخی ندارید جز این که هر چی باشه از «جلیلی» یا «قالیباف» بهتره. همین؟ آخر استدلال شما برای تعیین سرنوشت‌تون اینه؟! یعنی از دید شما کردان بده، چون درباره مدرکش دروغ گفته بود، ولی برای روحانی این چیزا اشکالی نداره؟‌!‌ از همه اینها گذشته، چه تضمینی دارید که همین کار شما فقط ۸ سال دیگه عمر دیکتاتوری جمهوری اسلامی رو زیادتر نکنه؟!

رای انداختن در صندوق وقتی برنامه‌ای واسه بعدش نداری عین همون انقلاب ۵۷ هست که گفتن حالا خمینی رو بیاریم که شاه بره، بعدش خود به خود درست می‌شه.  متاسفانه این گونه نبوده و نیست و نخواهد بود. اگر شاه مونده بود، یک دیکتاتوری بسی بهتر از امروز داشتیم که احتمالا تا به الان هم از میان رفته بود. اما با انقلابی بدون برنامه، عمر دیکتاتوری در ایران - آن هم از بدترین نوعش یعنی دینی - چند دهه افزایش پیدا کرد. برید یک کم هم که شده سرنوشت و داستان جنبش‌های اجتماعی رو بخونید. کشورهایی که همین چند دهه گذشته از دیکتاتوری به دموکراسی رسیدند. هیچ کدوم از راه صرفا انداختن رای به صندوق نبوده، اون هم بدون برنامه، نه برای پیشگیری از تقلب، نه برای بعد تقلب و نه برای وقتی که واقعا اسم نامزد شما در بیاد.

این انتخابات و جوش و خروش هوادارن رای دادن به روحانی متاسفانه من رو به یاد عملیات کربلای ۴ می‌اندازه. عملیاتی که می‌دانستند لو رفته، ولی خمینی با خودخواهی تمام دستور داد انجامش دهند و متاسفانه به یک فاجعه تبدیل شد. نه تنها بسیاری کشته و زخمی شدند، بلکه هیچ نتیجه‌ای هم به دست نیامد.


۱۳۹۲/۰۳/۲۲

به‌اصطلاح

این جوری که پیش می‌ره، کم‌کم جریان اصلاح‌طلبی به جریان «به‌اصطلاح‌طلبی» تبدیل می‌شه! به ویژه از وقتی که عارف (طیف راست اصلاح‌طلب) به سود روحانی (اصول‌گرای میانه‌رو) کنار رفت و و نظر خاتمی و شرکا هم همین بود.


۱۳۹۲/۰۳/۲۱

غنی‌سازی

خلاصه کنم، جلیلی غنی‌سازی شده احمدنژاد هست!


برنامه (۲)

در نوشته پیش درباره اهمیت برنامه‌ریزی گفتم که موضوع اصلی رای دادن یا ندادن نیست، بلکه داشتن برنامه‌ای برای پیگیری مطالبات مدنی در راستای رسیدن به آزادی و دموکراسی است. این سردرگمی در میان شهروندان ایرانی در انتخابات پیش رو، مدیون اپوزوسیون ناکارامد ماست که حتی نمی‌تواند مردم را بر روی یکی از گزینه‌های مشارکت یا تحریم متحد کند. دلیل اصلی هم همان گونه که اشاره شد، نداشتن برنامه است.

اول این که خود نیروهای اپوزسیون نمی‌توانند یا نمی‌خواهند علی رغم دیدگاه مخالف، بر سر یک استراتژی واحد متحد شوند. دوم این که به دلیل اشتباه‌های فراوان در رهبری جنبش‌های مردمی، کارایی خود در جذب و راهبری مخاطبان را از دست داده‌اند. سوم این که دسترسی آنها به شهروندان، به دست جمهوری اسلامی با سانسور و بایکوت محدود شده و در طی سالیان گذشته، با وجود پیشرفت چشمگیر فناوری‌های رسانه‌ای، همبستگی و تلاش جدی برای پدید آوردن راه‌های ارتباطی مطمئن و فراگیر صورت نگرفته است.

نگاهی بیندازید به برنامه‌ریزی اصلاح‌طلبان  در انتخابات پیش رو  - نیروهایی که امروزه شده‌اند تنها بخشی از مخالفان نیم‌بند که امکان حضور در انتخابات را دارند. اول این که تا مدتها معلوم نبود که می‌خواهند در انتخابات شرکت کنند یا نه. بعد مشخص نبود که نامزد اصلی آنها کیست. وقتی هم که هاشمی آمد، آن قدر دیر شده بود که که زمانی برای شکل‌گیری یک حرکت اعتراضی در پاسخ به رد صلاحیت‌اش نماند. بماند که هاشمی چه اندازه انتخاب نامطلوبی است و فقط به صرف گزینه بد در برابر بدتر، مردم می‌خواستند او را بیاورند. این هم بماند که اعتراض روی رد صلاحیت بسی ساده‌تر و عملی‌تر از اعتراض به نتایج است. چون حتی وقتی مطمئن هستیم که تقلب شده، به دلیل نبود سامانه‌های مدنی و دادگستری بی‌طرف در ایران، پیگیری و اثبات قانونی تقلب سخت‌تر است. اما روی رد صلاحیت که یک ماجرای آری یا نه بود، خیلی بهتر می‌شد بسیج عمومی راه انداخت.

اکنون هم که یک نامزد اصلاح‌طلب (عارف از طیف راست اصلاح‌طلبی) و یک نامزد مورد حمایت اصلاح‌طلبان (روحانی که عملا یک اصولگرای میانه‌رو است) به میدان آمده، بگذریم که تبلیغات موثر و فراگیر نداشتند و در مناظره و فیلمهای مستند انتخاباتی هم حتی در چارچوب تحمیل شده، چنگی به دل نمی‌زدند، اما از همه بدتر که نمی‌توانند ائتلاف کنند. در روزهای گذشته ستادها و هواداران روحانی بارها اعلام کرده‌اند که عارف به سود روحانی کنار خواهد رفت، در حالی که این موضوع بارها از سوی عارف رد شده است. یعنی هنوز هم در دقیقه ۹۰ معلوم نیست که برنامه چیست و این همه سردرگمی در کار این گروه دیده می‌شود. اینها حتی یک ارگان رسمی آنلاین ندارند که بشود از روی آن مطمئن شد کدام خبر درست است. هر خبرگزاری یک چیزی می‌گوید و در مقابل دیگری تکذیب می‌کند. به هر حال تا به این لحظه تارنمای دکتر عارف هنوز خبری مبنی بر کناره‌گیری نزده که هیچ بلکه آخرین نوشته رد کردن خبر ائتلاف است!

به گذشته که نگاه کنیم می‌بینم که همان داستان انتخابات ۸۸ که نیروهای اپوزوسیون بی‌برنامه بودند و با این که می‌دانستند احتمال زیادی برای تقلب هست، هیچ برنامه ویژه‌ای برای پیشگیری از آن و پیگیری مطالبات پس از آن نداشتند. اگر جنبش خودجوش مردم نبود که همان اعتراض‌ها هم شکل نمی‌گرفت. بگذریم که به دلیل نبود رهبری مناسب جنبش فروکش کرد و عملا به نتیجه نرسید. امیدوارم فراخواندن مردم به شرکت دوباره در انتخابات آنها را دوباره گوشت قربانی دم توپ نظام نکند، آن هم بدون برنامه که سرانجامی هم نداشته باشد.


۱۳۹۲/۰۳/۲۰

برنامه

دوستانی که با این شور و حرارت از لزوم رای دادن سخن می‌رانند، نه همه، اما بیشترشان کسانی هستند که به جز همین رای به صندوق انداختن، هیچ کار دیگری برای ایجاد تغییر در روند سیاسی کشور نمی کنند. اینها همان‌های هستند که به این بازی نابرابر اعتراضی ندارند، حرف‌شان این است که در همین بازی شاید بشود کمتر باخت. بنابراین در بازی که نظام برای‌شان درست کرده و قانون‌ش را خودش وضع کرده و حتی آن قانون را هم رعایت نمی‌کند و دست به تقلب می‌زند،  هر چند وقت یک بار شرکت می‌کنند، بدون آن که هیچ دلیل یا برنامه‌ یا تضمین حداقلی برای رسیدن به نتیجه مطلوب داشته باشند. تازه برای دیگران به ویژه تحریمی‌ها هم پشت چشم نازک می‌کنند که چرا شما به فکر آینده کشور نیستید؟! این دوستان فراموش کرده‌اند که به دلیل بی‌عملی کسانی چون ایشان، سطح خواسته‌های انتخاباتی - با استدلال گزینش پیاپی بد در برابر بدتر - چنان پایین آمده که در دورهای بعدی ناگزیر از رای دادن به قاتلان زنجیره‌ای و بازجویان شکنجه‌گر خواهند بود (این را ببینید). 

خیلی از این دوستان در انتخابات ۸۸ یا ایران نبودند یا اگر بودند، هیچ هزینه و ریسکی جز همین رای دادن متحمل نشده‌اند. من از کسانی هستم که در آن انتخابات شرکت کردم. ۴ ساعت زیر آفتاب بودیم تا رسیدیم به صندوق. در همان زمان پیامک‌های نامزدهای مورد علاقه ما را قطع کرده بودند و ناظرهایشان را در بسیاری از صندوقها راه نمی‌دانند. افراد زیادی هم بیرون شعبه‌ها منتظر رسیدن تعرفه از وزارت کشور بودند که هرگز نرسید. هنوز انتخابات تمام نشده بود که از یک سو، نتیجه به نام نامزد مورد تایید نظام اعلام شد، آن هم با درصد بالا و مشخصی از رای و از سوی دیگر به دفترها و ستادهای انتخاباتی نامزدهای رقیب (موسوی و کروبی) حمله شد و بسیاری از نیروهای فعال دستگیر شدند. هنوز شب به صبح نرسیده آمار رسمی هم اعلام شد. من در کمال حیرت تا به صبح نتایج را دنبال می‌کردم می‌دیدم که آمار به صورت خطی و با نسبتی ثابت به سود احمدی‌نژاد در حال بالا رفتن است. از آن طرف می‌شد دید که رای باطله‌ای در آمارها نیست. از طرف دیگر تعداد رای رضایی از یک جا به بعد کاهش یافت! داستان و جزییات را خودتان می‌دانید و موضوع بحث ما نیست.

پس از شوک ۲۴ ساعت اول، مردم به خیابان آمدند و درگیری‌هایی در هفته نخست روی داد که از هفته دوم بسیار خونین شد. من هم در نوشتن شعار روی دیوار و درست کردن و پخش اعلامیه، اطلاع‌رسانی از راه ایمیل و وبلاگ‌نویسی شرکت داشتم. برخی از این کارها ریسک بالایی داشت، اما دلخوش بودم که در راه رسیدن به خواسته‌های انسانی گام بر‌می‌دارم. ولی متاسفانه رهبران جنبش نه روزهای پس از انتخابات را پیش‌بینی کرده‌ بودند و نه برنامه‌ای برای هدایت مبارزه سیاسی‌شان داشتند. برای همین با وجود این که نظام هم از جنبش مردم و دست کم بزرگی اندازه آن غافل‌گیر شده بود، فرصتهایی که با حضور خودجوش میلیونی مردم به دست آمده بود، نه تنها به سادگی از دست رفت، بلکه شمار فراوانی از زندانی‌ها و زخمی‌ها و کشته‌ها و کسانی که به شکل‌های گوناگون آسیب دیدند، بر جای ماند. از همه اینها بدتر، امید به تغییر مسالمت‌امیز یا کم‌خشونت را شست و از سوی دیگر، همبستگی و اتحادی که خود به خود جمع در گردهم‌آیی‌های مردمی جمع شده بود را با خود برد.

 چهار سال یک بار رای دادن در انتخاباتی که هر نامزدی نمی‌تواند در آن شرکت کند، اگر صلاحیت‌اش هم تایید شود، باید به همه اصولی که امروزه باعث مشکلات کشور است باور داشته باشد، با این وجود هر حرفی را هم نمی‌تواند بزند و اصولا تریبونی نیست که بزند. پس از همه اینها هم معلوم نیست رای‌ها خوانده شود و آنی که مردم از میان همین فهرست دست‌چین شده خواسته‌اند بیرون بیاید.  امیدواری چیز خوبی است، اما واقع‌بینی حیاتی است.

امیدواری بدون برنامه یعنی خوش‌خیالی و با آن به جایی نمی‌توان رسید، همان گونه که چهار سال پیش با وجود هزینه زیادی که مردم دادند، به جایی نرسیدند و تازه اوضاع کشور بسی بدتر هم شد. این خوش‌خیالی است که در این انتخابات شرکت می‌کنیم،‌ فوقش تقلب می‌شود و در آن صورت ۴ سال صبر می‌کنیم و دوباره شانس‌مان را امتحان می‌کنیم، شاید این بار تقلب نشود یا نامزد واقعی ما، اتفاقی نامش در میان فهرست نهایی باشد! از همه اینها بدتر این است که دوباره مانند ۴ سال پیش، هیچ برنامه‌ای پیش‌بینی نشده که اگر رای‌تان را دوباره خوردند می‌خواهید چه کنید؟! باز هم می‌خواهید مانند سال ۸۸ تا چند هفته هاج و واج بمانید؟ فراموش نکنید که نظام با توجه به غافلگیری دور پیش، نه تنها خود را آماده کرده، بلکه بسی مجهزتر و مجرب‌تر هم شده است.

موضوع امروز ایران یک رای نیست که شما هر ۴ سال بیندازی در صندوق یا نیندازی. مساله بسی فراتر و پیچیده‌تر از این است. در نتیجه بسی بیشتر باید کار کرد، فعالیت کرد، نقشه کشید، برنامه داشت و اجرا کرد تا آینده را به خوبی رقم زد. خیال خودتان را خوش نکنید که برای تغییر سرنوشت مملکت، تنها کار و مهمترین کار همین رای دادن و انتخابات فرمایشی/نمایشی است. متاسفانه بخش بزرگی از اپوزسیون، درست مانند جلیلی، از فرصت و ظرفیت فقط واژگان‌ش را یاد گرفته، نه مفهوم و کاربردش را!  فروکاستن سرنوشت ایران به روند قهقرایی انتخابات نمایشی، نادرست و غیراخلاقی است. 


اسلام ناب

یکی به این جلیلی بگه که این «اسلام ناب» که تو می‌خوای در سیاست خارجی اجرا کنی، حتی عربستان‌اش هم الان چنین چیزی نداره و داره از دیپلماسی غربی برای پیشبرد ایده‌هاش استفاده می‌کنه.


اطلاع‌رسانی

مهمترین چیزی که هم اکنون برای راه‌اندازی و راه‌بری یک جنبش مدنی دموکراتیک و آزادی‌خواهانه در ایران نیاز داریم، یک راهکار برای اطلاع‌رسانی همگانی است که از دسترس فیلتر و سانسور به دور باشد و بتواند پیامها را برای هر کسی در هر جای ایران برساند.


۱۳۹۲/۰۳/۱۸

آینده

هیچ ایرانی و در حالت کلی هیچ انسان شریفی دوست ندارد که ایران یا هر کشور دیگری آینده‌ای بد داشته باشد. ولی متاسفانه با وضع کنونی، آینده خوشایندی در انتظار کشور نیست. با توجه به برایند نیروهای درونی و بیرونی حالتهای ممکن اینها هستند:

۱. کره شمالی شدن
این حالت هنگامی روی می‌دهد که ارتباط داخل با خارج خیلی ضعیف شود. این کار از طریق سانسور رسانه‌ها، پارازیت روی ماهواره‌ها، فیلترینگ اینترنت، سخت‌تر کردن بازگشت ایرانی‌ها به ایران و به ویژه از راه تحریم‌های بین‌المللی در حال رخ دادن است. از سوی دیگر عامل امنیتی-نظامی‌تر شدن سیاست و اقتصاد و از میان رفتن اعتماد در اجتماع آن را تسریع می‌کند. داشتن سلاح هسته‌ای هم آن را تکمیل خواهد کرد. هرچند رهبر دوست دارد که ایران را به این سو ببرد،‌ ولی برای رسیدن به جایگاهی مانند کره شمالی، با موانع بسیاری روبرو است. از یک سو عدم دستیابی به سلاح هسته‌ای تا به امروز و لو رفتن تلاش‌های ج.ا. در این راستا کار را خراب کرده و از سوی دیگر با باز بودن مرزها و رسانه‌ها - به صورت نسبی - مردم ایران آن اندازه از دنیای خارج بی‌خبر نیستند که بتوان چنین پروژه‌ای را به سادگی اجرا کرد. افزون بر اینها درصد بالای تحصیل‌کرده‌ها و دانشگاه‌رفته‌ها در ایران و نیز ارتباط بسیاری از ایرانیان مقیم خارج با بستگان و خویشان‌شان در ایران، این کار را بیش از پیش سخت خواهد کرد.

۲. عراق-افغانستان شدن
این وضعیت به صورت مشابه در ایران ممکن است پیش آید، ولی نه در حد و اندازه‌های این دو کشور. از یک سو ایران بسی بزرگتر و نیرومندتر از عراق و افغانستان پیش از یورش غربی‌هاست و از سوی دیگر آنها دوست ندارند خود را گرفتار هزینه‌های سنگین یک دریگیری تمام عیار کنند. در کنار اینها اسراییل هم فقط توانایی زدن ضربات محدود - و هرچند موثر -  به برنامه‌های هسته‌ای و نظامی ایران را دارد. آمریکا هم اگر در این راه اسراییل را یاری کند، در همان حد جنگ از راه دور خواهد بود. با این حال این حمله‌ها و پیامدهای آن، حتی بدون اشغال هم می‌تواند فاجعه‌بار باشد. به این صورت که اگر سامانه‌های اصلی تامین انرژی و خطوط ارتباطی و کارخانه‌های تولیدی برای از کار انداختن توان پاسخگویی ایران هدف قرار بگیرند، کشور از نظر فناوری به دهه‌ها پیش باز خواهد گشت و عملا زندگی روزمره در ایران فلج خواهد شد. در این حالت امکان به وجود آمدن حالت شماره ۳ بسیار بالا می‌رود.

۳. لیبی-سوریه شدن
به دلیل فشارهای اقتصادی که از حدی گذشته یا اقدامات تحریک‌امیز امنیتی-نظامی حکومت، ممکن است هرج و مرج روی دهد. مدتهاست که کاسه صبر مردم از بی‌کفایتی، فساد، و خیانت این نظام لبریز شده، اما هنوز به نقطه انفجار نرسیده است. رخدادهای ۸۸ نشان داد که مردم چه اندازه از این سیستم به تنگ آمده‌اند. به هر دلیلی که هرج و مرج پیش بیاید، اول این که بر خلاف جنبش ۸۸، نه تنها بیشتر از سوی طبقات متوسط به پایین اجرا خواهد شد، بلکه خواسته‌ آن سیاسی نبوده و بیشتر بر سر منافع اقتصادی محلی و گروهی خواهد بود. به هر حال احتمال زیادی وجود دارد که این جریان به جنگ‌های داخلی بیانجامد. در این حالت مطمینا دخالت بیگانگان - که در پی سو‌استفاده از این موقعیت به ویژه در راستای تجزیه ایران و خلاص شدن از شر یک ایران قدرتمند مزاحم در منطقه هستند - کار را بدتر خواهد کرد. این دخالت می‌توانند مانند لیبی با حملات نظامی محدود باشد یا مانند سوریه با رساندن سلاح و گسترش سیاست‌های تجزیه‌طلبانه و تفرقه‌انگیز. این گزینه بدترین حالتی است که می‌توان انتظار داشت و متاسفانه با روند کنونی محتمل‌ترین هم هست.

۴. آزاد شدن و برقراری دموکراسی
متاسفانه با روندی که دولت ایران از یک سو و کشورهای قدرتمند از سوی دیگر در پیش گرفته‌اند، این گزینه کمترین بخت ممکن را دارد. به ویژه که روز به روز به انحطاط اخلاقی و اجتماعی مردم نیز - به دلیل فشارهای اقتصادی و امنیتی و گسترش فقر و فساد - افزوده می‌شود و اگر هم نظام جمهوری اسلامی روزی به دلیل کشمکش‌های درونی یا فشار و تلنگر بیرونی فروپاشی گردد، تا آن روز چنان بلایی بر سر مردم آورده که به احتمال زیاد وضعیت شماره ۳ یعنی لیبی-سوریه‌ای شدن ایران پیش خواهد آمد. بنابراین اهمیت نیاز روزافزون ما برای چاره‌اندیشی در راه کنار زدن این نظام و دستیابی به یک سیستم حکومتی دموکراتیک و سکولار بیشتر دیده می‌شود.

پی‌نوشت: این نوشتار در راستای سه نوشته پیش در (۱) و (۲) و (۳) آمده است.


جلیلی

این بحث خوبی درباره دروغگو بودن و ناآگاه بودن جلیلی است.


۱۳۹۲/۰۳/۱۷

کمپوت

اگر عارف شجاعت موسوی رو داره، از همین الان باید مقداری لباس زیر و کمپوت و کنسرو کنار بگذاره که اگر بعد از انتصابات شلوغ شد و مردم ریختن خیابون و عارف حمایت کرد و حصرش کردن، دچار مشکل نشه!


۱۳۹۲/۰۳/۱۶

چرا رای نمی‌دهم (۳)

در نوشته‌های پیش در (۱) و (۲) اشاره کردم که دلیل‌های من چیست. امروز به نظرم آمد یکی دو تا را جا انداخته‌ام. یا دست‌کم از روی آن به اختصار گذشته‌ام. حتما درباره آرام پختن قورباغه شنیده‌اید. اصطلاحی است در سیاست که وقتی به صورت تدریجی بلایی بر سر کسی می‌آورید و یا چیزی را از او می‌گیرید، اما چنان به آرامی که خودش نمی‌فهمد، به کار می‌رود. در این روش قورباغه را که موجودی خزنده و خونسرد است درون آبی ولرم می‌گذارند و سپس دمای آب را به آرامی افزایش می‌دهند. از آنجا که خزنده خود را با دمای محیط وفق می‌دهد، و این دما هم به آرامی در حال تغییر است، متوجه نخواهد شد که دما از آستانه مناسبش گذشته و کم کم زنده زنده پخته می‌شود.

‌روش انتخاب میان بد و بدتر، هنگامی که بارها و بارها تکرار شود و به صورت یک عادت و حلقه بسته در بیاید، عملا همان پختن ملایم قورباغه است. در انتصابات یا همان نمایش انتخاباتی جمهوری اسلامی، این داستان درباره یک سری از رای دهندگان تکرار می‌شود. تا جایی که همان‌گونه که پیش ‌بینی می‌شد، در سال ۸۴ مردم مجبور بودند به یکی از منفورترین‌ شخصیت‌های نظام یعنی رفسنجانی (بد) رای بدهند که احمدی‌نژاد یعنی (بدتر) رای نیاورد که در سایه تقلب و البته سوسابقه بیشتر رفسنجانی و عوام‌فریبی‌های موثرتر احمدی‌نژاد و صد البته ناآگاهی بسیاری از مردم به ويژه از طبقه متوسط به پایین، موفق هم نشدند. حال این دوره احتمال دارد کار در دور دوم به انتخاب ولایتی و حداد و جلیلی بکشد. در دوره‌های بعد هم که باید شاهد انتخاب میان مرتضوی و طائب باشیم!

یک نکته دیگر هم این که حتی با آمدن کسانی چون روحانی یا عارف که بسی کمتر اصلاح‌طلبند از امثال موسوی و کروبی (که تازه خودشان زمان طولانی خودی بودند و هنوز هم خط امامی هستند)، تنها اتفاقی که می‌افتد ادامه بیشتر این نظام است. برعکس با آمدن کسی مانند جلیلی یا قالیباف یا ولایتی، عمر این نظام ولایی کاهش می‌یابد، درست همان گونه که با آمدن احمدی‌نژاد نظام به فروپاشی سریع‌تر نزدیک شد. من به شخصه فکر می‌کنم که با توجه به ندانم‌کاری‌های روزمره این نظام و هزینه هنگفتی که هر یک روز بودنش بر ایران تحمیل می‌کند، آمدن کسی مانند احمدی‌نژاد در کوتاه مدت شاید مشکلات بیشتری فراهم آورد، ولی در درازمدت و با کوتاه شدن عمر نظام، در نهایت به سود کشور خواهد بود. این هم شباهت دیگری است که داستان جمهوری اسلامی و مردم ایران به پختن ملایم قورباغه پیدا کرده است.

نکته پایانی هم این که خامنه‌ای و تیمش این بار خود را برای برخورد با جنبش (به قول خودشان فتنه) آماده کرده‌اند. آنها تجربه ۸۸ را دارند و تازه این بار کاندیداها هم مدلی نیستند که پشت اعتراض مردم بایستند. تیم سرکوب، هم تمرین داشته‌ و هم نقشه کشیده‌ و به قول معروف سورپرایز هم نخواهند شد. در واقع در سال ۸۸ نه تنها نظام بلکه نامزدهای اصلاح‌طلب و حتی اپوزسیون هم سورپرایز شد وقتی که جنبش مردمی را دید. در سال ۹۲ نظام دیگر سورپرایز نخواهد شد، اما اپوزوسیون به دلیل بی‌برنامگی چرا. تعداد کاندیداها هم طوری است که رای‌ها شکسته شود و روی کسی اجماع نشود. از آن سو مردم هم تجربه ۸۸ را دارند. بسیاری از مردم هم دوست ندارند چماق یا تیر بخورند یا کهریزکی شوند. برای همین بعید است اصولا داستان ۸۸ تکرار شود.

بنابراین به جای این که کار درست را انجام دهیم و این حلقه معیوب و بسته را بشکنیم، همین طوری مردم را به شرکت در انتخابات آن هم تحت هر شرایطی فرانخوانیم. مردم را متوجه کنیم به استفاده از فرصت پیش آمده به نام انتخابات هرچند نمایشی. برای این کار باید برنامه داشت. باید انسجام داشت. اگر رای ندادن و در خانه نشستن بد است، رای دادن و در خانه نشستن هم بد است. مشکل رای دادن یا ندادن نیست، مشکل در خانه نشستن و هیچ کاری نکردن است.



۱۳۹۲/۰۳/۱۵

ناغافل

متاسفانه انقلاب ایران در بدترین زمان ممکن روی داد. در زمانی که کم کم دنیا داشت به سوی دهکده جهانی شدن و عصر ارتباطات پیش می‌رفت. درست در همین زمان ارتباط ایرانیان عملا با دنیای خارج چنان محدود شد که انگاری این کشور یک جزیره دورافتاده است که از همه جا بی‌خبر مانده. هم رفت و آمد به فرنگ سخت شد، هم آمدن فرنگی‌ها به ایران. رسانه‌های چاپی و شنیداری و دیداری هم تحت کنترل و سانسور شدید قرار گرفتند. دسترسی به اینترنت و ماهواره هم به شدت محدود شد.

این که چقدر این انقلاب نحس بود و چه اندازه به کشورمان آسیب زد، باید کتاب‌ها درباره آن نوشت. شاهی رفت که دیکتاتور سیاسی بود و به زندگی عمومی و خصوصی مردم کاری نداشت جز مشارکت ندادن دیگران در تعیین سرنوشت کشور از منظر سیاسی. اما خمینی به جایش آمد که همان آزادی‌های فردی و اجتماعی را هم از مردم گرفت. شادی‌های کوچک و بزرگ جرم و ارتکاب به آن آرزو شد. کشوری که می‌خواست ژاپن بشود، ترکیه هم که نشد هیچ، دارد کره شمالی می‌شود. ایران امروز کجا و کره دهه ۵۰ خورشیدی که می‌خواست ایران دهه ۵۰ بشود!


مثلا دکتر

این تازه فیلم تبلیغاتی‌اش هست نه یک مصاحبه فی‌البداهه! جانوری که فرگشت یافته احمدی‌نژادها و کردان‌ها و حزب‌الهی‌های دیوانه پیشین است. جانورانی که ایران را می‌خورند و به نابودی می‌کشانند.

از بس مثلا گفت خودش را کشت! تازه می‌گوید «وزارت صنعت» نه وزارت صنایع! بعدش برای پیشبرد فناوری رفته در بیابان نمک، جنگل مولا و کنار دریا گشت و گذار می‌کند. طبق معمول مقداری جبهه و سواستفاده از شهدا را هم در این قرار داده که پیازداغش هم جور شود. این پروفسور درخشان هم همان معادل پروفسور مولانای احمدی‌نژاد است.

جوری از انرژی هسته‌ای سخن می‌گوید که انگار همه برنامه هسته‌ای ایران از آغاز تا به امروز را یک نفری با یکی دو تا از برو بچ که نصف‌شان هم شهید شده‌اند پیش برده! نتیجه مذاکرات هم که معلوم است،‌ سنگین‌تر شدن تحریم‌ها در حدی که ایران بیش از پیش فلج شود که آن هم از دید اینها پیروزی است! اینها هنوز در سده ۲۱ می‌خواهند بساط چفیه و کلام‌اله راه بیاندازند!

راستی اُپنهایمر و فِرمی هم نماز شب‌شان قطع نمی‌شد وقتی روی پروژه‌های هسته‌ای کار می‌کردند؟! شوروی‌های کمونیست چطور؟!

۱۳۹۲/۰۳/۱۴

چرا رای نمی‌دهم (۲)

در نوشته پیش درباره این موضوع گفتم.  با توجه به این که رفسنجانی رد صلاحیت شد، اکنون انتخابات بیشتر از پیش به انتصابات و نمایشی مسخره تبدیل شده است. در این نوشته چند نکته را که به برخی از آنها در نوشته پیش هم اشاره شده بود به صورت چکیده آورده‌ام:

۱. امید دادن به مردمی که خیلی ناامید هستند بد نیست، اما به شرطی که واقعا امیدی باشد. اگر شما پزشک هستید و می‌دانید بیمار به احتمال بسیار فراوان جان به در نخواهد برد، باید خیلی بی‌اخلاق باشید که به وی یا همراهانش امید واهی بدهید. بهترین کار این است که واقعیت موجود را گفت و کاری که مناسب آن است را برای انجام دادن پیشنهاد کرد. در شرایط کنونی، پیش‌پاافتاده‌ترین کاری که می‌توان کرد رای دادن است آن هم در حالی که می‌دانیم به احتمال ۹۹٪ این رای خوانده نمی‌شود. این یعنی شانه خالی کردن از انجام کار اصلی که باید انجام داد.

۲. همان گونه که گفتم بسیاری استدلال می‌کنند که چه رای بدهیم چه ندهیم و چه شمرده شود و چه نشود، چیزی از دست نمی‌دهیم. در حالی که شاید بخت بسیار کمی باشد که حکومت علی‌رغم روندی که در طی این سه دهه و به ویژه در گذر ۸ سال گذشته در پیش گرفته، تغییری ایجاد کند و در خلاف جهت آن، رای واقعی مردم را که گزینه بد در برابر بدتر است اعلام نماید. در بند بالا و نوشته پیش گفته شد که بسیار بعید است که خامنه‌ای و نظامش چنین رویکردی داشته باشند. این همه هزینه داده‌اند که از دیروز به امروز برسند، چگونه ممکن است همه هزینه‌ها را نادیده بگیرند و برگردند به ۸ سال پیش؟! در ازای آن چه چیز بهتری - با منطق خودشان - به دست می‌آورند؟ به هر حال در عمل در هیچ یک از ارکان نظام چنین اراده‌ و علاقه‌ای به تغییر رویه یا بازگشت به گذشته دیده نمی‌شود.  بنابراین به احتمال زیاد نامزد یا یکی از نامزدهای رهبر پس از نهایی شدن از سوی وی از پیش برای اعلام نتایج در نظر گرفته شده.

۳. به همان دلیلی که برای رفسنجانی نوشتم، نه عارف و نه روحانی (تازه اگر روحانی را هم به زور کاندیدای متفاوت بدانیم، هرچند که حتی اصلاح‌طلب هم نیست!) آدمی نیستند که اگر هم مردم به صورت خودجوش خیزشی مانند ۸۸ انجام دادند، پشت آنها بایستند و از جنبش حمایت کنند. هرچند که من بعید می‌دانم اصولا مردم بخواهند برای چنین کسانی قیام کنند. 

۴. من قبول دارم که مشروعیت نظام در ۸۸ از میان رفت. بنابراین رای ندادن در این دوره به معنی مشروعیت‌بخشی نمی‌تواند باشد. اما به هر حال اینها آمار رای‌ها و مشارکت را دارند، حتی اگر نتیجه دلخواه خودشان را اعلام کنند. بنابراین این گونه نیست که اگر رای دادیم و شمرده هم نشد، هیچ عوارض جانبی - البته به جز ناامیدی شدید - ندارد. مشکل آن است که این که نظام و رهبر پریشان‌حالی، که حتی در این برهه خطیر که خود و کشور در آستانه فروپاشی است، دست از ماجراجویی‌های زیان‌بار بر نمی‌دارند، دچار این توهم شوند که حمایت مردمی را دارند و به این دلیل سیاست‌های جنگ‌افروزانه و تحریک‌امیز خود در منطقه و دنیا را گسترش دهند تا جایی که هم به دلیل ادامه تحریمها و هم به خاطر جنگ محدود یا گسترده کشور به نابودی کشیده شود. به گمان من فرنگی‌ها هم اگر واقعا مشارکت بالای مردم ایران - آمار واقعی نه آن چه که حکومت اعلام می‌کند - را ببینند، از همراهی مردم ایران با حکومت به این نتیجه خواهند رسید که هم تحریم‌ها را سخت‌تر کنند و هم در نهایت با نامید شدن از اثرگذاری مردم، به گزینه نظامی روی بیاورند.

درباره این که چه کاری باید انجام داد و چاره چیست، در همان نوشته پیش گفتم.


عارف

گفته شده که در انتصابات ۹۲، در واقع یک کاندیدا تایید شده منتها با ۸ چهره (به قول بنی‌صدر). اگر همه این ۸ نفر واقعا این نظام را قبول دارند و از عملکرد کلی آن دفاع می‌کنند، حالا چه در ظاهر و چه در باطن، این حرف واقعا درست است. می‌دانم که کسی چون عارف را باید از دیگران جدا کرد، چون دست کم تا آنجا که ما می‌دانیم، هیچگاه در پست‌های امنیتی یا اطلاعاتی نبوده است. از سوی دیگر تنها کسی است که دکترا و مدرکش واقعا معتبر است و قلابی نیست (به جز ولایتی که حسابش جداست و واقعا آدم ناجوری است). گمان هم نمی‌کنم از نظر مالی فسادی در کار عارف باشد که اگر بود در زمان وزارت یا معاونتش در دوان خاتمی کله‌ پایش می‌کردند.

اما دیروز که دیدم در مترو درباره اهمیت پشتیبانی از سوریه و حزب‌اله لبنان صحبت می‌کرد، حالم حسابی گرفته شد. نه برای عارف، بلکه برای کشوری که درس خوانده استنفوردش هم با این ضریب هوشی بالا، نه تنها باید قیافه‌اش را زشت کند و به زور ته‌ریشی بگذارد تا خودی به نظر برسد، بلکه باید این گونه حرف‌های غیرمنطقی و ضد منافع ملی رهبر دیوانه کشور را تکرار کند. البته در فیلم تبلیغاتی‌اش هم عارف بارها عنوان کرد که در شهر «مذهبی» یزد و در خانواده‌ای «مذهبی» و در محیطی «مذهبی» به صورت «مذهبی» بار آمده! من نمی‌دانم این همه پافشاری بر این مذهبی که همه بدبختی‌های اصلی امروز ما از آن است یعنی چه؟


۱۳۹۲/۰۳/۰۳

آخوند (۱)

 این آخوندها ماشالا این اندازه با استعداد هستند که وقتی دو گروه (به حساب خودشان) خیلی مختلف و رقیب تشکل داده‌اند، نتوانسته‌اند نامی بهتر از «مجمع روحانیون مبارز»  و «مجمع روحانیت مبارز» پیدا کنند!


۱۳۹۲/۰۲/۳۱

صلاحیت

منطقی‌تر این هست که رد صلاحیت به خاطر کهولت سن نباشه، از روی کهولت فکر باشه!
این جوری همه جمهوری اسلامی و سران‌اش یکجا رد صلاحیت می‌شوند!


چرا رای نمی‌دهم؟

می گویند رفسنجانی آمده که ایران را نجات دهد؟ چقدر این سخن واقعیت دارد و چه اندازه این کار شدنی است؟

به نظر من او آمده که در درجه اول خودش و البته خاندان و دور و بری‌هایش، به بیان دیگر، باندش را نجات بدهد. پس از آن هم اگر جایی داشته باشد، که برای همچین آدمی دارد، نظام جمهوری اسلامی را نجات بدهد که وی بدون این نظام جز یک جنایتکار نیست. اما چرا این گونه فکر می‌کنم؟

چون رفسنجانی آدمی است که انقلاب را از خمینی به ارث برده. همان که انقلاب مردم را با  کمک و دسیسه کسانی چون رفسنجانی دزیده بود. رفسنجانی سردسته مافیایی است که کوچکترین روزنه‌های امید را برای داشتن یک نیمچه دموکراسی در ایران‌زمین خشکاند. اول بازرگان و ملی-مذهبی ها را از میان برداشت و بعد بنی صدر را. هر مخالف دیگری را هم به بهانه منافق یا معاند به همچنین. سپس کسان دیگری از خودی‌ها را یا با ترور به نام این که مخالفان و گروهکها آنها را کشته‌اند، یا با فریب‌کاری از میان برداشت. همین رفسنجانی در زمانی که معاون فرمانده کل قوا بود، جنگی خانمان‌سوز را که همه داشته‌های ما را بر باد داد، شش سال دیگر فقط به این دلیل ادامه داد که مخالفان را ساده‌ترسرکوب کنند تا خودش و نظام بماند و بیشتر بچاپند و بدرند. درست در زمانی که رفسنجانی رییس مجلس بود، بیشترین بی‌قانونی‌ها در کشور اتفاق می‌افتاد.

پس از حذف منتظری، جانشین خمینی که رفسنجانی و باندش می دانستند در راستای خواسته های ایشان عمل نخواهد کرد، رفسنجانی خرابکاری های خود را با تغییر قانون اساسی و درج ولایت فقیه مطلقه، در آخرین روزهای خمینی ادامه داد و با مرگ خمینی، داستانی دروغین ساخت تا به حساب خودش، همدست توسری خورش، خامنه‌ای را رهبر کند و خود به سادگی بر مسند ریاست جمهوری بنشیند. گرچه خبر نداشت که این رفیق بی بته و بی عرضه و موش‌مرده، روزی گریبان خودش و حتی نظامی که رهبر آن خواهد شد را می گیرد و آن را به نابودی می‌کشاند.

در زمانی که این آقا دو دوره رییس جمهور بود، یعنی همان پستی که اکنون دوباره برایش نامزد شده است، تورم در ایران غوغا می کرد، به طوری که آمارهای وی از احمدی نژاد هم بدتر است! حتی آمار رشد اقتصادی‌اش هم تفاوتی با احمدی‌نژاد ندارد. اما شاید نبود امکانات ارتباطی مانند امروز، این نکته را برای بسیاری دور از دسترس کرده باشد. زندانی کردن کسانی مانند مهندس سحابی که از برنامه اقتصادی وی با دلیل و سند انتقاد کردند در این دوران روی داد و البته رفسنجانی در حالی دفتر ریاست جمهوری را ترک کرد که دولت بیش از ۳۰ میلیارد دلار بدهی خارجی به بار آورده بود و بسیاری از طرحهای عمرانی تبلیغ شده حتی آغاز هم نشده بودند. در همین سالها بود که وی دست سپاه و امنیتی ها را در بخشهای مدیریتی و اقتصادی باز کرد و نتیجه‌اش آن شد که امروز می بینیم.

فراموش نشود که در همان دو رییس جمهوری وی بود که شمار زیادی ترور در ایران و در فرنگ صورت گرفت و بسیاری به صورت زنجیره ای کشته شدند تا پرونده رفسنجانی در این زمینه و در امتداد زندانی‌کشی‌های گسترده تابستان ۶٧ ادامه یابد. با این ماجراها (به ویژه جریان میکونوس و آرژانتین) نام وی در صدر فهرست متهمان اینترپل قرار گرفته است. افزون بر اینها، در زمان همین آقا بود که همه کشورهای درست و حسابی روابط خود را با ایران قطع کردند و سفیران خود را از تهران فرا خواندند.

پس از این دو دوره رفسنجانی چه به عنوان رییس نهاد تشخیص مصلحت و چه به عنوان رییس مجلس خبرگان، در عمل کوچکترین کاری برای جلوگیری از گسترش فساد و نفوذ خامنه‌ای و مهره‌ها و نهادهایش نکرد (یا نمی‌توانست بکند که در هر دو صورت بودنش را برای ما بی‌معنی می‌کند) و از آن زمان تا به کنون، همیشه حتی در جریان خیزش مردمی سال ۸۸ و نیز در زمان نامزدی برای انتخابات ۹۲ خود را فرمانبردار رهبر خوانده است.  بنابراین کسانی که گمان می‌کنند رفسنجانی خیلی تغییر کرده و بسی کمتر بدتر از گذشته است، برداشت درستی از وی ندارند. کوتاه سخن، رفسنجانی، رفسن‌جانی است، حال می‌خواهید بهرمانی بنمایدش یا هاشمی یا هر چیز دیگری. از او برای ما مردم آبی گرم نمی‌شود.


* * * * *

از همه اینها بگذریم. آیا واقعا انتخاباتی در کار است که رای دادن مهم باشد یا تاثیری داشته باشد؟ به نظر من غیر از این نیست که این بار نیز خامنه‌ای می خواهد کاندیدای مورد نظرش را علی‌رغم آمار برآمده از رای مردم به تنهایی اعلام کند. البته این که دولتی‌ها و باند احمدی‌نژاد در برابر این موضع مخالفت خواهند کرد و این که چه اندازه توان این کار را دارند بماند. اما مساله این است که در این انتخابات، نامی غیر از آن که رهبر می خواهد بیرون نخواهد آمد. حتی اگر آنی که دولت کنونی می خواهد از صندوق بیرون بیاید، مطمینا نام رفسنجانی نخواهد بود. با این حال چهار گزینه می توان در نظر گرفت: 

(۱) یا کسانی مانند رفسنجانی رد صلاحیت می شوند، که در آن صورت معلوم نیست  استراتژی کسانی که گزینه انتخاب بد از بدتر را در پیش گرفته‌اند و برای رفسنجانی تبلیغ می‌کنند، چه خواهد بود؟ آیا می خواهند میان جلیلی و ولایتی و حداد و این جور آدمها انتخاب کنند یا به گزینه تحریم برمی‌گردند؟

(۲) یا این که رفسنجانی تایید شده و به رای گذاشته می شود. در این حالت دوگزینه هست. یکی این که آیا اگر رای‌ها شمارش شود، صرف نظر از این که چه نتیجه ای اعلام خواهد شد، رفسنجانی رای می آورد یا خیر؟ من که بعید می دانم در شرایط کنونی رفسنجانی رای بیاورد. چرا که بر خلاف تصور غالب در فضای مجازی، یعنی برخلاف طبقه متوسط به بالا که به دنبال گزینه بد در برابر بدتر است و حاضر است که از ترس دیگر کاندیداها به کسی چون رفسنجانی با این پرونده بد رای بدهد، بسیاری از مردم عادی و بیرون از این گروه که اتفاقا امروزه به دلیل فقرپراکنی جمهوری اسلامی، جمعیت بیشتری دست کم نسبت به دوره پیش دارند، چنین فکر نمی‌کنند. تازه بسیاری از مردم، حتی از طبقه متوسط، رفسنجانی را ثروت‌اندوزی که از دزدی مال مردم به جایی رسیده می‌دانند. رای آنها به کسی خواهد بود که چیزی مانند یارانه و کمکهای دست به نقد را در راستای سیاستی عوامانه مطرح کند. به هر حال در شرایطی که رفسنجانی رای نیاورد و بازنده باشد، آنگاه استراتژی کسانی که برای وی تبلیغ کرده‌اند یا رای داده‌اند چیست؟ منظورم این است که فرض کنید اصلا انتخابات کاملا آزاد است، ولی نامزدی مانند مشایی با گول زدن عوام رای می آورد و ندانم کاری باند احمدی نژاد ادامه پیدا می کند. آنگاه می‌خواهید چه کنید که با رای ندادن نمی‌شد کرد؟

(۳) بر خلاف بند پیش، این بار فرض را بر این بگذاریم که رفسنجانی واقعا رای بیاورد. یادآوری می‌کنم که نظام یا همان خامنه‌ای، همچنان به دنبال اعلام نامزد مورد نظر خودش است. در اینجا دو حالت داریم. یا رفسنجانی برنده اعلام می‌شود یا بازنده. اگر برنده اعلام شود همان سخن آغازین این نوشته به نوعی دیگر تایید می‌شود. این که او برای حفظ نظام، البته در راستای حفظ خودش آمده و برای این کار از پیش با خامنه‌ای هم زد و بند لازم را انجام داده است. بنابراین نظام نه تنها کسی را که همسوی خودش است و نه مردم، برنده اعلام کرده، بلکه مشارکت بالا را هم که درباره آن خواهیم گفت به سادگی به دست آورده است. اما اگر رفسنجانی با این که واقعا رای آورده، بازنده اعلام شود، معنی‌اش این خواهد بود که خامنه‌ای وی را در بازی راه نداده و میان آن دو همچنان رقابت هست. حتی می‌توان بازی خوردن وی از سوی خامنه‌ای باشد که او را فقط برای گرم کردن تنور نمایش انتخاباتی به میدان راه داده‌اند و پس از اعلام نتایج برای همیشه او را دور می‌ریزند. حال پرسش این است که در این حالت چه خواهد شد؟ آیا مردم به خیابان‌ها خواهند ریخت؟ من که گمان نمی‌کنم مردم بخواهند برای رفسنجانی چنین جانفشانی کنند، آن هم با توجه به تجربه سال ۸۸. چون کسانی که دارند رای می دهند به رفسنجانی که میان بد و بدتر، بد را انتخاب کنند، برنامه‌ریزی برای خیزش ندارند. آنها حتی اصولا امیدی به حرکت اجتماعی ندارند  که اگر داشتند، از سر ناامیدی و بی برنامگی سراغ رای دادن به رفسنجانی نمی‌رفتند با این توجیه که «اگر این کار را نکنیم پس چه کنیم؟!». اگر می‌خواستند جنبش راه بیندازند، هنوز موسوی و کروبی زندانی هستند و هنوز تکلیف «رای من کجاست» چهار سال پیش روشن نشده است. تازه رفسنجانی آدمی نیست که مانند موسوی یا کروبی پشت سر این جنبش بایستد و از این رو برای مردم امتیازی از خامنه‌ای بگیرد. البته اگر به فرض محال امتیازی هم بگیرد، برای خودش و باندش خواهد گرفت و نه به سود مردم.

(۴) حال باز فرض کنیم به هر صورت رفسنجانی برنده اعلام شود (چه با موافقت خامنه‌ای چه علی‌رغم میل وی آن هم از سوی وزارت کشوری که دست احمدی‌نژاد است که به دلیل ناسزاگویی به رفسنجانی و در رقابت با وی به اینجا رسیده). آیا می توان امیدی به تغییر داشت؟ چه چیزی در ایران خراب است که همه ما می‌خواهیم درست شود؟ اگر برقراری قانون است که مطمینا نه با وجود ولی فقیه، آن هم از مدل خامنه‌ای، می‌توان برای آن کاری کرد و نه آدم مافیایی و خطاکاری مانند رفسنجانی در پی آن است. او کلیت نظام را قبول دارد و حتی خود را صاحب‌خانه می‌داند. تنها مشکلش ممکن است اختلاف نظر با خامنه‌ای در تقسیم قدرت و منافع باشد. به بیان بهتر، او همین سیستم را پایه گذاشته که برای خودش کار کند، ولی اشتباه محاسباتی وی در به رهبری رساندن خامنه‌ای کار را خراب کرده است. اگر هم صحبت بر سر مساله هسته‌ای است که اکنون عامل تحریم‌ها و بسیاری از مشکلات اقتصادی و بین‌المللی ایران است، بدون دخالت خامنه‌ای و سپاه نمی‌توان درباره آن کاری کرد. نگرش آنها هم که معلوم است. بمب اتم می‌خواهند که از خطر براندازی با حمله نظامی رهایی پیدا کنند و در ضمن فرنگی‌ها را از این که در ایران شورش و شلوغی راه بیندازند بترسانند با این توجیه که اینها به دست نااهل نیافتد. دقیقا مدلی که پاکستانی‌ها با آمریکایی‌ها تا می‌کنند. اگر هم صحبت هزینه کردن بی‌فایده و زیانبار در راه تروریسم و حمایت از اسد و حزب اله و غیره است، که اولا اینها دست رهبر و سپاه است. دوم، رفسنجانی خودش این کاره است، سابقه‌اش پر از است از عاملیت و آمریت در تروریسم داخلی و بین‌المللی. درباره کارنامه مدیریتی هم که پیشتر گفته شد. نه در اقتصاد و نه در فرهنگ و نه در سیاست خارجی انتظار نمی‌رود که تغییر جدی حاصل شود. در یک کلام ساده‌ترین چیزی که اتفاق می‌افتد همانی است که ما نباید بخواهیم، دوام جمهوری اسلامی برای ۸ سال دیگر و ویرانی و نابودی هرچه بیشتر کشور. تازه در مدت این ۸ سال، جنگ آشکار و پنهان میان دار و دسته رفسنجانی و هواداران خامنه‌ای یا حتی احمدی‌نژاد بالا می‌گیرد و هیچ کاری عملا پیش نمی‌رود.

* * * * *

حتما می‌پرسید پس چه باید کرد؟ اگر رای ندهیم چه کنیم؟!
نخست درباره این که رای دادن به  خودی خود چه مشکلاتی می تواند داشته باشد و سپس درباره این که همراه با رای ندادن چه کار دیگری باید کرد می‌نویسم.

علی‌رغم چندین فرض محال که ملت را سرگرم کرده، حتی اگر رفسنجانی رییس جمهور بعدی ایران باشد، باز ما راه به جایی نخواهیم برد و فقط نوشدارویی برای کوتاه مدت به این کشور وامانده خواهیم داد که آن هم بیشتر در راستای دراز کردن عمر جمهوری اسلامی است و نه برداشته شدن مشکلات اساسی کشور. در پایان هم صرف نظر از این که چه کسی برنده انتخابات اعلام شود، این خامنه‌ای است که به حساب درست یا نادرست خودش، با کشاندن مردم پای صندوقهای رای خود را «متوهمانه» برنده می‌داند و آن را ابزاری برای چانه‌زنی با غرب در راستای ماجراجویی هسته ای و تروریستی و پافشاری لجوجانه در راه غلطی که دنبال می‌کند، قرار خواهد داد که همه به زیان مردم ایران است و ممکن است این توهم برخورداری از حمایت مردم، حتی به جنگی بسیار ویرانگر بیانجامد.

بنابراین اینهایی که می‌گویند حالا ما یک رایی می‌دهیم، فوقش هیچ نمی‌شود، اشتباه می‌کنند. درست است که در نهایت همیشه وزارت کشور آمار قلابی اعلام می‌کند، اما خود اینها که می‌دانند آمار واقعی چیست و چقدر رای به صندوق ریخته شده و آن را به حساب حمایت مردم یا بی‌تفاوتی آنها می‌گذارند. دوم خود مردم که می‌توانند ببینند میزان مشارکت چه اندازه بوده و با همین حرکت مدنی تحریم انتخابات، به صورت یک تمرین به اتحاد خود برای مبارزه مدنی با این رژیم امیدوارتر خواهند شد و جنبش مردمی تجدید قوایی به بهانه این نمایش انتصاباتی خواهد کرد. حتی کشورهای خارجی هم می‌توانند برداشت دیگری از میزان حمایت مردم و همراهی‌شان با حکومت‌شان داشته باشند.

این که یک کاری نادرست است معنی اش این نیست که تنها کار ساده دیگری که به فکرمان خطور کرده یا در عمل ساده به نظر می‌رسد، درست باشد. اشتباه برخی اینجاست که فکر می‌کنند اصولا دو راه هست، رای دادن، و رای ندادن و در هر دو حالت هیچ کار دیگری نکردن! در حالی که راه سومی هست که همیشه هم هست و لزوما برای وقت انتخابات نیست. اگر ما در راه برداشتن این نظام و مبارزه با آن کم‌کار هستیم یا به نتیجه‌ای که می‌خواهیم نرسیده‌ایم، این دلیل نمی‌شود که دست به کارهای غلط دیگری بزنیم که ما را در آن کار کمک که نمی‌کند هیچ، به زحمت بیشتری هم می‌اندازد. ما نباید با مشارکت بالا نشان بدهیم که داریم از دولت ر جمهوری اسلامی و برنامه‌های ضدبشری و ضدملی‌اش حمایت می‌کنیم.  هر دو کار رای دادن و رای ندادن و هیچ کاری نکردن نادرست است.

این گونه بخواهیم فکر کنیم، چند سال دیگر کارمان به اینجا می کشد که میان مرتضوی و طائب بخواهیم انتخاب کنیم. چون هر بار هر دو گزینه بد و بدتر، بیشتر به قهقرا می روند و از بار پیش هستند! بنابراین در آن زمان هم با همین استدلال ناردست می توان گفت که یک ذره کمتر بد بودن مرتضوی از طائب یا برعکس، ما را به این نتیجه می رساند که برویم به صورت پرشور رای بدهیم. با این کار فقط طول عمر جمهوری اسلامی، یعنی بزرگترین دشمن ایران را زیاد کرده ایم. بنابراین آنهایی که استدلال می کنند ما همه گفته های شما را در بدی رفسنجانی می دانیم و حتی می دانیم وی در درجه اول برای حفظ خودش به کارزار وارد شده، اما چون منافع ما در جهت منافع وی است از او حمایت می کنیم؛ درست نمی‌گویند. در واقع آنها دارند عملا این سیستم را خواسته یا ناخواسته همراهی می‌کنند و درست در جایی که این کشتی شکسته نظام به گل نشسته، کمک می کنند که آن را دوباره به حرکت در بیاورند. بی آن که فکر کنند این کشتی بار دیگر و در جایی بدتر آنها را به گل خواهد نشاند.

* * * * *

بر می گردیم به این پرسش که همراه با رای ندادن چه کار دیگری باید کرد؟

انگلی به نام جمهوری اسلامی بیش از سه دهه است که به جان ایران افتاده و آن را ویران کرده است. برای این که ایران را آباد کنیم باید این انگل را برداریم، نه این که دلمان را خوش کنیم که هر از چند گاهی به این انگل باجی تازه بدهیم، شاید حالمان کمی کمتر بدتر بشود. ما باید برای برداشتن این نظام تلاش کنیم و راهی هم جز این نداریم. نمی‌توان بیماری را که به جراحی نیاز دارد به مسکن بست به این امید که همین یک ذره مسکن هم خود غنیمتی است. باید مردم ایران را به هر طریقی که دستمان می رسد آگاه کنیم. باید آگاهی های علمی و اجتماعی آنها را به روز کنیم و خرافات را ریشه کن کنیم. باید آزادی و آزادگی و چگونگی دستیابی به آن را به مردم نشان دهیم. حقوق شهروندی، اجتماعی و سیاسی‌شان را به آنها نشان دهیم و از آنها بخواهیم که به صورت جدی و برای ساختن امروز و آینده خود پیگیر آن باشند. اگرنه این انگل حالا حالاها گریبان ما را رها نخواهد کرد و روزی که خواهد رفت، دیگری چیزی از ایران باقی نخواهد گذاشت. حال این رفتن به خاطر حمله نظامی باشد یا از روی کشمکشهای درونی نظام. اینها همان چیزهایی است که با رای دادن من و شما و تداوم این نظام رخ خواهد داد، اگر ما همچنان به دنبال گزینه بد در برابر بدتر باشیم.

اما آنهایی که همه اش غر می زنند که راهکار عملی بدهید و نسخه روی کاغذ ننویسید. خیلی کارها می شود کرد. به شرطی که ناامید نباشیم و وقت و انرژی بگذاریم. این فقط یک پیشنهاد و بخشی از یک راهکار است که می تواند به سادگی تبلیغ و به سر فرصت برنامه‌ریزی شود. اثر آن هم در کوتاه مدت و درازمدت بسی بیشتر از تبلیغ برای کسانی چون رفسن‌جانی است. 

همین انتخابات بهترین فرصت برای ضربه زدن به این سیستم در راه فروپاشی سریع‌تر آن است، به شرطی که برای این کار برنامه درست داشته باشیم. برای نمونه در نظر بگیرید مردم در روز رای گیری یا روزهای نزدیک به آن، به خیابان بیایند، ولی نه برای رای دادن، بلکه برای راهپیمایی چه بسا به بهانه فعالیت انتخاباتی. یک گردهمایی که در آن خواستار انتخابات آزاد یا رفراندوم (آری یا نه به نظام با نظارت بین المللی) شوند و اعلام کنند که با شرایط کنونی رای نخواهند داد. این می‌تواند در چارچوب خواسته‌های آنان از نامزدها بیان شود. در آن صورت دو گزینه برای نظام هست که هر دو به باخت وی می‌انجامد.  در هر دو حالت انتخابات نمایشی بی‌معنی و چه بسا برگزاری‌اش غیرممکن خواهد شد. چه با مردم برخورد کند چه نکند سرآغازی برای اتحاد و مبارزه خواهد بود. افزون بر آن، به همه مردم ایران و دنیا این پیام خواهد رسید که مردم - به اندازه سال ۸۸ و چه بسا بسی بیشتر - ناراضی هستند و مشکل آمدن این یا آن فرد مورد تایید نظام نیست، بلکه رفتن این نظام و جایگزینی آن با یک سیستم دموکراتیک است. همان چیزی که باید همیشه خواست و به دنبالش بود. چیز درستی که جایگزین ندارد.


۱۳۹۲/۰۲/۲۷

نژاد

در دنیای امروز، با دانش و اخلاق کنونی، نژادپرستی امری بسیار ناپسند است. به نظر من هم مهم نیست که یک فرد از چه تبار یا نژادی است. همه انسانها با هم برابر هستند. برای همین من نه به ایرانی بودن خود افتخار می کنم و نه از آن سرافکنده هستم. البته با همه مشکلاتی که کشورم و مردمم دارند، از ایرانی بودن ناراحت نیستم و چه بسا خوشحال هم باشم. چیزی که این روزها من را می آزارد، برخورد کسانی است که از آن ور بام افتاده اند. کسانی که به ظاهر مخالف نژادپرستی هستند، اما به هر بهانه یا دلیلی ایرانی بودن یا آریایی بودن را مسخره می کنند. به عبارت دیگر، ایرانی یا از نژاد آریایی بودن را به مشکلاتی که هم اکنون داریم مرتبط می کنند. این خود نوعی نژادپرستی است که نژاد را ریشه مسایل اجتماعی و سیاسی بدانیم و نوع بسیار بدی هم هست که به نظر می رسد برخی آگاهانه یا ناآگاهانه در پی آن هستند.


۱۳۹۱/۱۲/۰۱

دار و دسته

من به هیچ حزب٬ دسته یا گروه سیاسی تعلق یا وابستگی ندارم. مانند بسیاری تنها دغدغه من آزادی ایران از استبداد و رسیدن آن به دموکراسی است. افزون بر آن فکر می کنم که بر خلاف رژیم گذشته که در نهایت و هرچند دیر بالاخره راضی به سازش با مخالفان شد و حتی بختیار از جبهه ملی به نخست  وزیری رسید و ساواک منحل گردید و ارتش عملا به حال خود واگذار شد٬ نظام اسلامی راضی به سازش نخواهد بود و در صورت نیاز دست به کشتار و خونریزی خواهد زد. البته من فکر می کنم اگر روزی بیش از سی درصد مردم ایران در شهرهای بزرگ به صورت هماهنگ به خیابان بیایند و همه مکانهای اصلی حکومتی را محاصره کرده و از کار بیندازند٬ عملا حاکمان چاره ای جز فرار نخواهند داشت، فرصتی که رهبران جنبش در سال ۸۸ از دست دادند.

به گمانم متهم کردن هر کسی به دلیل انتقادش از رضا پهلوی و منسوب کردن وی به این و آن از جمله جمهوری اسلامی دو معنی دارد: (۱) کسانی که این کار را می کنند باور ندارند که جز آنها و چند گروه دیگر مخالف یا موافق رژیم کنونی٬ نیروی سیاسی یا اندیشه سیاسی دیگری وجود داشته باشد. (۲) این که پشت کسی متحد شویم که این رژیم را ببریم٬ دقیقا همان استدلالی است که سی سال پیش باعث شد همه پشت سر خمینی بروند٬ با این که بسیاری می‌دانستند او فردی مستبد و مخالف آزادی است. نتیجه هم که روشن است. ما نباید به هیچ بهانه ای، یک اشتباه را تکرار کنیم.

پس از صد سال تلاش برای آزادی و چند انقلاب و کودتا، باید این اندازه تجربه پیدا کرده باشیم که هواداری احساسی ما را به جایی نخواهد برد، جز این که این دور باطل را بازتولید کند.